نام کتاب : مباني نظري تجربه ديني نویسنده : الشیرواني، علی جلد : 1 صفحه : 243
مىگرديم و شرع را نيز جز با تعقل نمىپذيريم. شرع، فرعى از
اصلى است كه توسط شارع دانستهايم، و با چه صفتى به وجود شرع دست يافتيم در
حالى كه از معرفت اصل عاجزيم؟ پس ما از شناختن فرع و ثبوت آن ناتوانتر
خواهيم بود. حال اگر چشم بر هم نهيم و سخن شرع را از باب ايمان به يك امر
ضرورى در نفوس خود، كه نمىتوانيم ردش كنيم، بپذيريم، مىشنويم كه شرع
امورى را به خداوند نسبت مىدهد كه ادله نظرى در آن خرده مىگيرند. به هر
چيزى تمسك كنيم، ديگرى در برابر آن مىايستد. حال اگر آنچه را شرع آورده،
تأويل بريم تا آن را به نظر عقلى بازگردانيم، بنده عقل خود شدهايم و وجود
خداوند را بر وجود خود حمل كردهايم، در حالى كه او با قياس ادراك نمىشود.
پس تنزيه ما نسبت به معبودمان، ما را به حيرت مىكشاند؛ زيرا راهها مشوش و
پريشان شده است. پس حيرت نقطهاى است كه نظر عقلى و شرعى به آن
مىانجامد.[1]
حيرتى كه ابنعربى در اينجا از آن سخن مىگويد، حيرت در مرحله تعقل
و انديشه است و اين كه انسان اگر بخواهد با سرپنجه فكر به حل مسائل
الاهيات بپردازد، سرانجام به بنبست رسيده، متحير و سرگشته خواهد شد.
حيرت عارفان و انديشه محدود عاقلان
حيرت عاقلان مرتبه ناقص سرگشتگى است، بر خلاف حيرت عارف كاملى
كه قلب خود را از همه علقهها و علاقهها و گرايشهاى دنيوى تهى كرده تا
هستى در آن جلوه نمايد و وحدت را در كثرت و تنزيه را در تشبيه درك كند.در
اين مقام، حيرت عبارت است از دگرگون شدن دل، همراه با تنوع حقيقت در
صورتهاى مختلف آن؛ يعنى ادراك ثبات در تنوع و تنوع در ثبات.
از نظر ابنعربى تنها قلب عارف است كه مىتواند اين تنوع را ادراك
كند؛ اما عقل تنها از زاويه مفاهيم ساخته خود به حقيقت مىنگرد. از اين رو،
همواره در پى تقييد و منحصر ساختن حق در چارچوب مفاهيم ساخته و پرداخته
خود است:
عارف كامل خدا را در هر صورتى كه بدان تجلى كند و در هر صورتى كه بدان درآيد،