نام کتاب : مباني نظري تجربه ديني نویسنده : الشیرواني، علی جلد : 1 صفحه : 241
خواهد بود و اگر زايد نباشد، ابتداى آيه تنزيه و ذيل آن تشبيه خواهد بود:
قال اللّه تعالى ﴿ليس كمثله شىء﴾ فنزه، ﴿وهو السميع البصير﴾ فشبَّه. وقال تعالى ﴿ليس كمثله شىء﴾ فشبه وثنّى، ﴿وهو السميع البصير﴾ فنزّه وافرد؛
خداى متعال فرمود: «چيزى مثل او نيست» پس تنزيه كرد، [و ادامه داد]
«و او است شنواىبينا» پس تشبيه كرد. و فرمود: «چيزى مانند مثل او نيست»
پس تشبيه كرد، و تثنيهنمود [يعنى علاوه بر خود، مثل خود را نيز موجود
دانست، آنگاه در ادامه فرمود:] «واو است شنواى بينا» پس تنزيه كرد و يكى
دانست [يعنى موجود بينا و شنوا را منحصر در خودش دانست].[1]
منشأ حيرت
جمع ميان صفات دوگانهاى مانند ظاهر و باطن، اوّل و آخر، قديم و
حادث و حق و خلق، و در كلمات ابنعربى بر همين اساس صورت مىپذيرد. اگر
تجلى با مفهوم خاصى كه وى از آن مراد مىكند، جايگزين مفهوم خلق و آفرينش
شود، آنگاه خواهيم فهميد كه همه هستى، او هست و او نيست، و اين همان جمع
ميان تشبيه و تنزيه است و همين است كه منجر به حيرت مىگردد. به عقيده
ابنعربى، «موقف صحيح، كه تلفيق تنزيه و تشبيه را دربردارد، آن است كه واحد
را در كثير و كثير را در واحد ديده و يا واحد را كثير و كثير را واحد
ببينيم. اين دريافت از اين گونه تلفيق متغايرين را ابنعربى حيرت مىنامند.
بدينترتيب، اين حيرتى متافيزيكى است؛ زيرا انسان به وسيله طبيعت آنچه در
جهان مىبيند، از اين كه هستى را واحد بداند يا كثير، وامانده است.[2]
ابنعربى معتقد است حقيقت در اطلاق خود، نه تعقل مىشود و نه توهم. ادراك آن، همان حيرت در آن است؛ چنان كه در حديث آمده است: «العجز عن درك الإدراك إِدراك».[3]
البته او در مراتب گوناگونى از اين حيرت سخن مىگويد، از تنزيه و تشبيه آغاز مىكند و به وحدت و كثرت مىرسد: