ابنعربى تصريح مىكند كه تفاوت ميان نبى و ولى (كه بيانگر تفاوت
ميان وحى و الهام نيز هست) در اصل نزول فرشته نيست، بلكه در چيزى است كه
فرشته آن را نازل مىكند. حاصل سخن او به آن باز مىگردد كه فرشته براى
نبى، شريعت مستقل مىآورد، بر خلاف ولى كه اگر هم امرى در محدوده شريعت بر
او نازل شود، از باب آگاه ساختن وى از احكام شريعتى است كه بر پيامبر نازل
شده و او از آن بىاطلاع بوده است يا به خاطر خطاى در اجتهاد، خلاف آن را
باور داشته است. از اين رو، امكان ندارد كه به ولى تابع يك پيامبر، حكمى
الهام شود كه بر خلاف شريعت واقعى آن پيامبر باشد، هر چند ممكن است كه حكم
الهام شده، با فتاواى مجتهدان مخالف باشد، كه همين امر از خطاى آنان در
استنباط حكم مذكور حكايت مىكند.[2]
در عين حال، اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه همه القائات
بر اوليا، القاى ربانى نبوده و همه تمثلات، نشانه تنزل فرشته نيست، بلكه
گاهى شيطان براى سالك تمثل يافته، باطلى را بر قلب او القا مىكند. سالك
بايد كاملاً هوشيار باشد و آنچه را بر قلب او القا مىشود، با ميزان كتاب و
سنت بسنجد و چنان چه ميان آنها ناسازگارى يافت، بداند كه آن القا شيطانى
است.[3]
بر همين اساس، ابنعربى سخن كسانى چون غزالى را نادرست مىشمارد كه
گفتهاند: انسان تا زمانى كه در عالم عناصر است، در معرض تلبيس قرار دارد و
آنگاه كه ازاينعالم، بالا رفته، درهاى آسمان برايش گشوده گردد، از تلبيس
در امان خواهد بود؛ زيرا آن عالم، عالم حفظ و عصمت از راندهشدگان درگاه
الهى و شياطين است. از اين رو، هر چه انسان در آن عالم مىبيند، حق است. از
نظر ابنعربى، اين سخن در صورتى درست است كه جسم سالك نيز همراه با روح او
عروج كند، آن گونه كه براى رسولخدا صلي الله عليه و آله در معراج روى
داد؛ اما سالكى كه جسد او به معراج نرفته و تنها روحانيت او در عوالم بالا
سير كرده و بدنش در خانه مانده است، از تلبيس مصون نيست، مگر آنكه