گفت : چون از نماز خفتن فارغ شودتا روز برپاي باشد . نه رکوع کند و نه سجود .
پس از يوسف پرسيدند :تا روز ايستادن چه عبادت باشد ؟
گفت : نماز فريضه به آساني مي گزارم اما مي خواهم که نماز شب گزارم .
همنين اطستاده باشم ، امکان آن نبود که تکبير توانم کرد ، از عظمت او ،
ناگاه چيزي به من درآيد و مرا همچنان مي دارد تا وقت صبح .چون صبح برآيد
فريضه گزارم .
نقل است که وقتي به جنيد نامه اي نوشت که خداي تو را طعم نفس تو مچشاناد که اگر اين طعم بچشاند ، پس از اين هيچ نبيني .
و گفت : هر امتي را صفوت است که ايشان را وديعت خداي اند که را از
خلق خويش پنهان مي دارد . اگر ايشان در اين امت هستند صوفيان اند .
و گفت : آفت صوفيان در صحبت کودکان است و در معاشرت اضداد و در رفيقي زنان .
و گفت : قومي اند که دانند که خداي ايشان را مي بيند . پس ايشان
شرم دارند از نظر حق که از مهابت چيزي کنند ، جز از آن وي ، و هرکه به
حقيقت ذکر خداي ياد کند ذکر غير فراموش کند در ياد کرد او ؛ و هرکه فرموش
کند ذکر اشياء در ذکر حق همه چيز بدو نگاه دارند از بهر آنکه خداي او را
عوض بود از همه چيز .
و گفت : اشارت خلق بر قدر يافت خلق است و يافت خلق بر قدر شناخت
خلق است و شناخت خلق بر قد رمحبت خلق است وهيچ حال نيست به نزديک خداي
تعالي دوست تر از محبت بنده خداي را .
و پرسيدند : از محبت . گفت : هرکه خداي را دوست تر دارد خواري وذل او سخت تر بود و شفقت او و نصيحت او خلق خداي را بيشتر بود .
و گفت : علامت شناخت انس آن است که دور باشد از هرچه قاطع او آيد از ذکر دوست .
و گفت : علامت صادق دو چيز است . تنهايي دوست دارد و نهان داشتن طاعت .