responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 267

گفت : گرفتن حقايق و گفتن بدقايق و نوميد شدن ا زآنچه هست در دست خلايق و گفت هرکه عاشق رياست است هرگز فلاح نيابد .

و گفت :من راهم مي دانم به خداي آنکه از کسي چيزي نخواهي و هيچت نبود که کسي از تو چيزي خواهد .

و گفت :چشم فرو خوابانيد . اگر همه از نري بود و ماده اي .

و گفت :زبان از مدح نگاه داريد چنانکه از ذم نگاه داريد و سوال کردند که به چه چيز دست يابيم بر طاعت ؟ گفت : بدانکه از دنيا از دل خود بيرون کنيد که اگر اندک چيزي از دنيا در دل شما آيد هر سجده که کنيد آن چيز را کنيد و سوال کردند از محبت .

گفت : محبت نه از تعليم خلق است که محبت از موهبت حق است و از فضل او و گفت : عارف را اگر هيچ نعمتي نبود او خود در همه نعمتي بود .

نقلست که يک روز طعامي خوش مي خورد او را گفتند چه مي خوري ؟ گفت : من مهمان آنچه مرا دهند آن خورم با اين همه يک روز نفس را مي گفت اي نفس خلاصي ده مرا تا تو نيز خلاصي يابي و ابراهيم يکبار او را وصيتي خواست .

گفت : توکل کن تا خداي با تو بهم برد و انيس تو بود و بازگشت بود که از همه برو شکايت کني که جمله خلق نه ترا منفعت تواند رسانيدو نه مضرت دفع توانند کرد و گفت :

التماسي که کني از آنجا کن که جمله درمانها نزديک اوست و بدانکه هرچه بتو فرومي آيد زنجي يا بلائي يا قافله اي ، يقين مي دان که فرج يافتن از آن در نهان داشتن است و کسي ديگر گفت مرا وصيتي کن .

گفت : حذر کن از آنکه خداي ترا مي بيند و تو در شيوه مساکين نباشي .

سري گفت : معروف مرا گفت : چون ترا بخداي حاجتي بود سوگندش بده بگوي يارب بحق معروف کرخي که حاجت من روا کني تا حالي اجابت افتد .

نقلست که شيعه يک روز بر در رضا رضي الله عنه مزاحمت کردند و پهلوي معروف کرخي را بشکستند بيمار شد ، سري سقطي گفت : مرا وصيتي کن .

نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 267
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست