responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 199

بنوشت و جمله فقها بنوشتند . پس به خدمت ابوحنيفه آوردند . گفتند : اميرالمومنين مي فرمايد که گواهي بنويس .

گفت : کجاست ؟

گفتند : در سراي .

گفت : اميرالمومنين اينجا آيد يا من آنجا روم تا شهادت درست آيد ؟

خادم با وي درشتي کرد که : قاضي و فقا و پيران نوشتند . تو از جواني فضولي مي کني ؟

پس ابوحنيفه گفت : لها ما کسبت .

اين به سمع خليفه رسيد . شعبي را حاضر کرد و گفت : در شهادت ديدار شرط نيست يا هست ؟

گفت : بلي هست .

گفت : پس تو مرا کي ديدي که گواهي نوشتي .

شعبي گفت : دانستم که به عرفان توست ، لکن ديدار تو نتوانستم خواست .

خليفه گفت : اين سخن از حق دور است و اين جوان فضا را اوليتر .

پس بعد از آن منصور که خليفه بود انديشه کرد تا قضا به يکي دهد و مشاورت کرد بر يکي از چهارکس که فحول علما بودند و اتفاق کردند . يکي ابوحنيفه ، دوم سفيان ، سوم شريک ، و چهارم مسعربن کدام .

هرچهار را طلب کردن در راه که مي آمدند ابوحنيفه گفت : من در هريکي از شما فراستي گويم .

گفتند : صواب آيد . گفت : من به حيلتي از خود دفع کنم و سفيان بگريزد ، و مسعر خود را ديوانه سازد ؛ و شريک قاضي شود .

پس سفيان در راه بگريخت و در کشتي پنهان شد . گفت : مرا پنهان داريد که سرم بخواهند بريد . به تاويل آن خبر که رسول عليه السلام فرموده است من جعل قضيا فقد ذبح بغير سکين . هرکه را قاضي گردانيدند بي کارش بکشتند .

پس ملاح او را پنهان کرد و اين هرسه پيش منصور شدند . اول ابوحنيفه را گفت : تو را قضا مي بايد کرد .

گفت : ايهاالامير ! من مردي ام نه از عرب . و سادات عرب به حکم من راضي نباشد .

جعفر گفت : اين کار به نسبت تعلق ندارد . اين را علم بايد .

نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 199
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست