و گفت : تقوي را به سه چيز توان دانست . به فرستادن ، ومنع کردن ،
و سخن گفتن . فرستادن دين بود ، يعني آنچه فرستادي دين است . و منع کردن
دنيا بود ، يعني مالي که به تو دهند نستاني هک دنيا بود . و سخن گفتن در
دين و دنيا بود ، يعني از هر دو سراي سخن توان گفت که سخن ديني بود و
دنياوي بود . و ديگر معني آن است که آنچه فرستادي دين است . يعني اوامر به
جاي آوردن و منع کردن دنيا است . يعني از نواهي دور بودن . و سخن گفتن به
هر دو محيط است که به سخن معلوم توان کرد که مرد در دين است يا در دنيا .
و گفت : هفتصد مردم عالم را پرسيدم از پنج چيز - که خردمند کيست و
توانگر کيست و زيرک کيست و درويش کيست و بخيل کيست ؟ هر هفصد يک پاسخ دادند
. همه گفتند : خردمند آن است که دنيا را دوست ندارد ؛ و زيرک آن است که
دنيا او را نفريبد و توانگر آن است که به قسمت خداي راضي بود ، و درويش ان
است که در دلش طلب زيادتي نباشد ، و بخيل آن است که حق مال خداي از خداي
بازدارد .
حاتم اصم گفت : از وي وصيت خواستم به چيزي که نافع بود . گفت : اگر
وصيت عام خواهي زبان نگاه دار و هرگز سخن مگوي تا ثواب آن گفتار در ترازوي
خود بيني ، وا گر وصيت خاص خواهي نگر تا سخن نگويي مگر خود را چنان بيني که
اگر نگويي بسوزي .والله اعلم .
18
ذکر امام ابوحنيفه رضي الله عنه
آن چراغ شرع و ملت ، آن شمع دين و دولت ، آن نعمان حقايق ، آن
عمان جواهر معاني و دقايق ، آن عارف عالم صوفي ، اما جهان ابوحنيفه کوفي
رضي الله عنه . صفت کسي که به همه زيانها ستوده باشد و به همه ملتها مقبول ،
که تواند گفت ؟ رياضت و مجاهده وي و خلوت ، و مشاهده او نهايت نداشت . و
در اصول طريقت و فروع شريعت درجه رفيع و نظري نافذ داشت و در فراست و سياست
و کياست يگانه بود ، و در مروت و فتوت اعجوبه اي بود . هم کريم جهان بود و
هم جواد زمان ، هم افضل عهد و هم اعلم وقت . و هو کان في الدرجه القصوي
والرثيه العليا . وانس روايت کرد از رسول صلي الله عليه و آله و سلم که
مردي باشد در امت من . يقال له نعمان بن ثابت و کنيته ابوحنيف هو سراج امتي
. صفت ابوحنيف در تورات بود و ابويوسف گفت : نوزده سال در خدمت وي بودم ،
در اين نوزده سال نماز بامداد به طهارت نماز خفتن گزارد .