وحدت شخصيه وجود , تعبير مى شود كه هر كسى را اصطلاحى خاص است و لا مشاحه فى
الاصطلاح .
و به عباره اخرى وجود را واحد شخصى مى دانند كه وجود حق عز و جل است كه همان
ذات احديه و نعوت ازليه و صفات سرمديه است .
و به بيان ديگر : وجود واحد شخصى متصف به وحدت حقيقى اطلاقى است , و اين
اطلاق هم اطلاق ذاتى حقيقى است كه نسبت تقييد و عدم تقييد به آن على السويه
است , نه اطلاق مقابل تقييد كه در حقيقت تقييد است .
عزيز نسفى در كشف الحقائق آورده است كه از شاه اولياء اميرالمؤمنين على
عليه السلام سؤال كردند كه وجود چيست ؟ گفت :
بغير وجود چيست ؟ !
خواجه طوسى در آغاز آغاز و انجام گويد : سپاس آفريدگارى را كه آغاز همه از
اوست و انجام همه بدو است بلكه خود همه اوست .
حكماى اهل نظر , مثلا در علم طبيعى بحث از طبيعيات مى كنند كه جسم از آن جهت
كه موضوع حركت و سكون است موضوع علم طبيعى است , و در علم الهى به معنى اخص
بحث از واجب تعالى و مسائل خاصه آن مى كنند , چه موضوع صنعت اهل نظر وجود مطلق
است , ولى اهل تحقيق فقط از علم الهى بحث مى كنند يعنى موضوع مسائل علم آنان
مطلقا حق تعالى است([ لان