مباين و يا مشارك با آن باشد يافت نمى شود و از اينرو عارف كه نظاره گر اوست
هر چند كثرت را دروغ و كاذب نمى داند وليكن آن را داراى هستى حقيقى اى كه در
عرض يا در طول هستى خداوند باشد نمى بيند , بلكه همه كثرات و امور مقيد و
محدود را نشانه , وجه , چهره , آيت و علامت حقيقى و اسم و مظهر تكوينى آن هستى
احد و يگانه مى خواند و بدين ترتيب تنها يك بود حقيقى و هستى مطلق مى باشد و جز
آن همه امور , آيات و نشانه هايى هستند كه هر يك در محدوده خود به ارائه آن
هستى نا محدود پرداخته و از طريق همين ارائه نمادين از هستى مجازى برخوردار
مى شوند
خصوصيت امر مجازى آن است كه حقيقتى را در محدوده ذات و كنه خود ارائه
نمى دهد بلكه ذات آن به حقيقتى كه در فراسوى آن است راه مى نمايد و در ارائه و
نمايش خود نيز دروغ و كذب نمى گويد
از ديدگاه عرفانى هستى هاى مقيد هر يك به دليل ارائه و نمايشى كه از هستى مطلق
دارند از نيستى و عدم امتياز مى يابند و از اين جهت معدوم نمى باشند وليكن
هستى اى كه به آنها استناد مى يابد در حقيقت متعلق به ذات آنها نبوده بلكه
ارائه , ظهور , نشانه و آيت همان هستى مطلق مى باشد و به همين دليل استناد هستى
به ذات آنها حقيقى نبوده و با نوعى از مجاز همراه است
نكته اى كه در نگاه عرفانى مورد توجه است اين حقيقت است كه گرچه هستى هاى
مقيد نشانه و آيت هستى مطلق مى باشند , ليكن