ما غالبا برخى از كمالات را براى انسان فرض مى كنيم كه در حيوانات نيز وجود
دارد و اين كمالات نمى تواند تامين كننده نياز و خواستهاى انسان باشد
هر چه براى انسان به عنوان جامعه ايده آل در چهارچوب
بخش پايانى آيه يعنى عبارت ( و ما ننزله الا بقدر معلوم ) ناظر به عالم تقدير
و اندازه گيرى است كه واسطه بين دو عالم خزائن و طبيعت است , زيرا معناى اين
بخش آن است كه ما نزول فيض را از مرتبه خزائن به عالم طبيعت جز با گذر از
مرحله اى كه در آن تقدير و اندازه گيرى فيض براى عالم طبيعت وجود دارد انجام
نمى دهيم
از قسمت اخير آيه , دو نكته را درباره خصوصيت دو عالم قضا و قدر , يا عقل و
مثال و به بيان ديگر جبروت و ملكوت مى توان دريافت
نكته اول اين است كه اشياء عالم مثال گرچه مربوط به فوق عالم طبيعت بوده و
از اين جهت مقيد به قيود طبيعى و مادى و به بيان ديگر محدود به محدوديتهاى
زمانى و مكانى نمى باشند ليكن مقدر به اندازه و مقدار بوده و در نتيجه از اشكال
خاصى برخوردار مى باشند
نكته دوم اين است كه حقايق عالم عقل و خزائن كه مقدم بر عالم مثال و برزخ
بوده و در نتيجه مقدار و اندازه در مرتبه بعد از آن حاصل مى شود محدود به حد و
مقدار نيز نمى باشند و در نتيجه از شكل خاصى برخوردار نيستند , بلكه تنها پس از
نزول به عالم مثال و قدر در شكل هاى متناسب متمثل و مقدر مى گردند چه اينكه از
آن پس در هنگام نزول به عالم طبيعت و ماده به صورت اجسام مادى متجسد و متجسم
مى گردند
حاصل نكته دوم اين است كه اشياء در جبروت تقدر جسمانى و مثالى نداشته و به
هيچ مقدار و اندازه اى محدود نمى گردند و نسبت به آن دو عالم نامحدود مى باشند
نامحدود بودن حقايق عقلى را از بخش ديگرى از آيه نيز مى توان استفاده كرد زيرا
آيه با عبارت ( عندنا خزائنه ) خزائن الهى را نزد