نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم جلد : 1 صفحه : 476
زلف ب29و715
مشوّش آشفته، پريشان شده
گاهى مانند چشم معشوق از خوردن شراب حقيقت خوشحال و سرمستم و آن
زمانى است كه به وصال او رسيده ام و گاهى همچون زلف محبوب آشفته و
پريشان خاطرم و در بيابان كثرت و تعيّن حيران و سرگردانم.
995) گهى از خوى خود در گلخنم من
گهى از روى او در گلشنم من
خوى خو، عادت، خصلت
گلخن «نوعى آتشدان، تون حمام»[1]، «كنايه از تن و زندان نفس است.»[2]
گلشن گلستان، گلزار، اشاره به عالم ملكوت است.
گاهى به سبب تمايل به صفات و عادات انسانى اسير زندان تن و نفس خود
مى باشم و ره از عالم مُلك و ماده بيرون نمى برم و گاه به واسطه
رسيدن به مقام وحدت و وصال معشوق حقيقى در عالم ملكوت و معنى ساكن هستم.
خاتمه در بيان تمام آنچه در كتاب آمده است
996) از آن گلشن گرفتم شمّه اى باز
نهادم نام او را گلشن راز
گلشن ب995
شمّه اندكى، مقدارى
از حقايق و معارف عالم ملكوت، آنچه را كه از طريق كشف و شهود بر من آشكار