نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم جلد : 1 صفحه : 256
عدم نيستى، ضدّ هستى است.
ضمّ جمع كردن، همراه شدن
چون چگونه، كلمه پرسش است.
نيستى با هستى هرگز در يك جا جمع نمى شوند، زيرا دو ضدّ هستند و
در اصطلاح فلسفه و منطق اجتماع ضدّين محال است. بر همين اساس نور و ظلمت،
روشنايى و تاريكى نيز دو ضدّ و مخالف يكديگرند، پس اين دو نيز با هم
نمى باشند.
457) چو ماضى نيست مستقبل مه و سال
چه باشد غير از آن يك نقطه حال
ماضى زمان گذشته
نيست عدم، فانى
مستقْبَل زمان آينده
حال حدّ فاصل ميان ماضى و مستقبل است. پايان ماضى و آغاز مستَقبلْ مى باشد.(ش-ل)
شيخ محمود شبسترى براى فهم بيشتر مطلب زمان هاى مختلف گذشته و
آينده و حال را مثال زده است و از جهت زيبايى كلام، مراعات النظير
بكار گرفته است. در امتداد زمان، ماضى نيست و نابود و تمام شده است. و
مستقبل هنوز نيامده و آن نيز، نيست و عدْم و اگر نيامده باشد باز هم نيست و
عدم است. و ماه و سال وابسته به زمان است كه اگر گذشته باشد، نيست و عدم
است. پس در امتداد زمان تنها يك نقطه حال وجود دارد و چيز ديگرى موجود
نيست.
458) يكى نقطه است و همى گشته سارى
تو آن را نام كرده نهر جارى
وهم تصوّر غلط، پندار (ف - م)
نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم جلد : 1 صفحه : 256