زور در[ ( قرآن]) نهى شده است , در روايت هم مطابق همين معنى هست . پس ,سنت در اين موارد مؤيد و مؤكد كتاب است .
سوم . خود سنت تشريع مى كند و مصدر و مبدأ قانونگذارى است ,
مثل يك رشته از احكام و قوانين كه در[ ( قرآن]) ذكرى از آنها نيست ,
مثل تحريم جمع بين زوجه و عمه يا خاله وى ( اين حرمت در كتاب نيامده لكن
در روايات هست ) , يا حرمت پوشيدن لباس ابريشم براى مردها و نظاير
اينها .
هر سه اين احتمالات در خصوص نسبت بين[ ( قرآن]) و سنت وجود
دارد , لكندر هر حالت , همان طور كه پيشتر گفتيم , پيامبر اكرم ( ص ) از
خود چيزى نمىآورد , و همه اينها به وحى منتهى مى گردد .
ب . اكنون بايد ديد آيا عمومات كتاب به خبر واحد قابل تخصيص است
. اينمسئله كه خبر واحد براى عام كتابى مخصص در مرحله اول أندكى سنگين
مى نمايد . چطور مى شود كه بر[ ( قرآن]) , إ يعنى وحى قطعى الصدور ( و
لا ريب فيه ) , خبر واحدى مقدم شود كه ظنى الصدور است و احتمال كذب و
خطا نيز در آن مى ورد ؟ تسالم اصحاب و تمامى علماء بر اين است كه خبر
واحد قطعى الصدور و يا خبر واحدى كه دليل قطعى بر حجيتش وارد شده است
مقدم بر عام كتابى است , يعنىمخصص عام كتابى است . بواقع , در اينكه
كتاب قطعى الصدور است بحث نمى شود , بلكه گفته مى شود : كتاب محكم و
متشابه و مطلق و مقيد دارد , ناسخ و منسوخ و مجمل و مبين دارد و اينها
ظنى الدلاله اند . در كنار آيه , روايتى هم هست كه گرچه از حيث صدور
ظنى الصدور است , أما ظن معتبر است , در نتيجه , دورانبين آن امرى است
كه عموم آيه بر آن دلالت مى كند , و ظنى كه حاصل از روايت است . سؤال
اين است كه آيا بايد خبر را طرح كنيم و به أصالة العموم تمسكبجوييم يا به
أصالة العموم تمسك نكنيم , بلكه خبر را بگيريم و عام كتابى را به آن
تخصيص بزنيم .
در پاسخ مى گوييم : از باب اينكه خبر صلاحيت آن را دارد كه قرينه
باشد و در ظاهر كتاب تصرف كند , روايت حكم مفسر و مبين عموم كتاب را
پيدا مى كند . أما أصالة العموم نمى تواند بر خلاف حجت خبر واحد قرينه
باشد , پس خبر بلامعارض مى ماند و مقدم بر عام كتابى مى شود و آن را تخصيص
مى زند . به تعبير ديگر , چون خاص أظهر است از عام , در نتيجه بر ظهور
عام مقدم مى شود . در اين موارد , عقلاء