آزادى بنده كافر است . اگر نهى نفسى باشد اين دو با هم قابل جمع نيستند ,
وناچاريم يا از ظهور مطلق در اطلاق رفع يد بكنيم و يا از ظهور نهى در تحريم
رفع يد كنيم . و چون ظهور مطلق در اطلاق ظه . ور تعليقى است نه تنجيزى ,
و معلق است بر عدم بيان و نيامدن قرينه بر مراد و كافى است در قرينيت و
بيانيت ,ورود مقيد , يعنى وقتى مقيد آمد بيان و قرينه آمده است ,
بنابراين ,أصالة الظهور در طرف مقيد بر أصالة الظهور در طرف قرينه است .
و چون ظهورمقيد در تقييد ظهور تنجيزى است و قهرا بر ظهور مطلق در اطلاق (
كه ظهورش تعليقى است ) ورود دارد , به همين جهت است كه أصلا موضوعش
را از بين مى برد , و اين معناى حمل مطلق بر مقيد است كه رفع يد از
ظهورش در اطلاق و حملس به اراده مقيد است .
به بيان ديگر , اطلاق بدلى در ناحيه مطلق اقتضا دارد كه ما صرف
الوجود ازطبيعت را براى هر فردى از افراد و بر هر خصوصيتى از خصوصيات
فرديه آن طبيعت تطبيق كنيم . لهذا , مى گوييم كه مكلف در مقام امتثال
تخيير عقلى داردكه صرف الوجود را بر هر فردى و بر هر خصوصيتى از خصوصيات
فردى آن طبيعت تطبيق كند . اگر اين طور باشد , مانعى براى تطبيق و معلق
بودن بر عدم مجئى قرينه اى بر خلاف و عدم مجئى بيانى بر مراد نمى باشد .
نهى تحريمى كافى استبراى آنكه بيان و قرينه باشد بر عدم امكان تطبيق صرف
الوجود به فردى كه مورد نهى قرار گرفته است و مثل نهى در عبادت مى شود .
7 . مطلق و مقيدى كه نسبت به يكديگر مثبت هستند
اگر مطلق و مقيد , هر دو , مورد امر واقع شدند و مثلا گفته شد[ (
أعتق رقبة])كه مطلق است , چه رقبه كافره و چه مؤمنه , سپس در دليل ديگر
گفته شد كه[ ( أعتق رقبة مؤمنة]) كه مقيد به خصوص رقبه مؤمنه مى شود , در
اينجا گاه ذكر سببدر هر يك از اين دو مى شود و گاه ذكر سبب در هر دو نمى
شود . و در دليلى هم كه ذكر سبب مى شود گاه در هر دو وحدت سبب وجود
دارد , مثل آنچه در يك دليل بيان شده است[ : ( ان ظاهرت فأعتق رقبة])
: اگر ظهار كردى , كفاره اش عتقرقبه است و اين بيان مطلق است . در دليل
ديگر نيز آمده است كه[( و ان ظاهرت