ج . در عام بدلى , شمول و سريان به نحو بدلى است , يعنى مكلف
در مقامتطبيق مأموربه در خارج در سعه قرار دارد و مخير به تطبيق مأموربه با
هر يك ازأفراد است . مثلا , وقتى كسى دستور مى دهد كه برايش آب را
بياورند و مشخص نكند چه نوع آبى , در چه نوع ظرفى , و به چه شكلى , دستور
گيرنده مخير است آبرا در ليوان بگذارد , در جام آب بگذارد , آب خيلى
خنك باشد يا چنين نباشد و . . . يعنى مكلف در مقام امتثال مخير است به
تطبيق مأموربه با هر فردى ازأفراد طبيعت كه مورد دستور است . به تعبير
ديگر , مكلف در تطبيق صرف الوجود با هر يك از أفراد طبيعت مخير است .
در واقع , وقتى كه به انسان دستور داده مى شود كه برو و طبيعت فلان چيز
را موجود كن , طبيعت به صرف الوجود موجود مى شود[ . ( و صرف الشيئى
لاميز فيه و لايتكرر]) . و به تعبير ديگر صرف الوجود صرف الشىء وكل صرف
شىء باشد , و شخص در تطبيق صرف الوجود مخير است , يعنى اختيار دارد كه
در مقام امتثال صرف الوجود طبيعت را با هر فرد و با هر خصوصيت و با هر
صنفى از أفراد و خصوصيات فردية وأصناف اين طبيعت تطبيق كند . عام بدلى
يعنى[ . ( على البدل]) , و در آن همه أفراد در عرض هم[ ( على حد سواء])
قرار دارند , و ميان خصوصيات فرديه آنها هيچ گونه امتيازى نيست , و با
آوردن هر خصوصيتى طبيعت موجود مى شود [1] .
در اينجا بزرگان اشكال كرده اند كه در عام بدلى عموم مستفاد از وضع نيست , بلكه استفاده آن به مقدمات حكمت است .
در عام بدلى , ما از خارج مى دانيم كه خواست مولا از جعل و تشريع
حكم صرف الوجود طبيعت است و خصوصيات فردية از خواسته وى خارجند . مولا
گفته است برو و طبيعت آب را موجود كن . اتينجا عقل است كه در مقام
امتثال به مكلف مى گويد تو در تطبيق صرف الوجود مخيرى و مى توانى هر
خصوصيتى از خصوصيات فرديه اين طبيعت را كه بخواهى ايجاد كنى . بنابراين ,
وقتى عقل اين استفاده را
[1] مگر اينكه با دليل ديگر خصوصيتى از خصوصيات فرديه طبيعت مورد طلب استحبابى و يا مورد نهى تنزيهى قرار گيرد .