نام کتاب : تاريخ تحليلي اسلام نویسنده : نصیری رضی، محمد جلد : 1 صفحه : 218
عمربنعبدالعزيز كه با وضع پريشان امواج خشم و تنفر شديد مردم
از دستگاه خلافت بنىاميه، روبهرو بود. بىدرنگ در پى دلجويى از محرومان
برآمد و به استانداران حكومت مركزى نوشت: مردم به فشار و ستم دچارند و آيين
الهى در ميان آنان وارونه اجرا شده است. اكنون بايد گذشته جبران شود و
چنين كارهايى پايان پذيرد و از اين پس، هيچ كس حق ندارد، پيش از مشاوره با
من كسى را كيفر دهد; يا به دار آويزد. [1]
او، براى مبارزه با فساد و تبعيض، تمام دارايى و لباسهاى
سليمانبنعبدالملك را فروخت و بهاى آن را، كه بيش از 20 هزار دينار بود،
به بيتالمال بازگرداند. افزون بر اين، [2] به عموزادگانش فرمان داد اموال
عمومى را كه تصاحب كرده بودند، به بيتالمال برگردانند.
ميراث شوم و بدعت ننگين معاويه در ناسزاگويى به امام على (عليه
السلام) را از ميان برداشت. فدك را به فرزندان حضرت فاطمه (عليها السلام)
تحويل داد و اعتراف كرد كه فدك مال آنهاست و بنىاميه حقى در آن ندارند.
متأسفانه پس از مرگ او، يزيدبنعبدالملك بهخلافت رسيد، فدك را از سادات فاطمى پس گرفت و در اختيار بنىاميه قرارداد.
عمربنعبدالعزيز در اقدامى شجاعانه، نگارش احاديث پيامبر (صلى الله
عليه وآله) را كه از زمان ابوبكر و عمر به دلايل سياسى ممنوع اعلام شده بود
و تا زمان وى ادامه داشت، آزاد ساخت.
هرچند، [3] به دليل عدم پيشبينى دقيق كيفيت اين اقدام و كوتاه
بودن دوران خلافت او، ازسويى احاديث ساختگى و غيرمعتبر وارد مجموعههاى
حديثى شد و از سوى ديگر، محدثان رسمى و طرفدار حكومت از بازگويى احاديث
مربوط به فضايل اهلبيت و پيروان آنها خوددارى كردند. اين اقدام خليفه
آشكارا نوعى بدعت شكنى بود و بىترديد در مسموميت وى و پايان يافتن حكومت
دو سالهاش مؤثر واقع شد. [4]