تو
را به سعادت به پايان رساند و شهادت نصيبمان گرداند كه ما آن را خواهانيم.
آرى،
امام حسين عليه السلام در شرايط اجتماعى و سياسى ويژهاى بود كه براى حفظ و
پاسدارى از اسلام و دستاوردهاى بعثت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله، جز شهادت راه
ديگرى نداشت. از اين رو، آگاهانه براى درگيرى با يزيد و يزيديان و رسوا كردن
خاندان ابوسفيان قيام كرد و شهادت را به آغوش كشيد.
[1]
[1]. در اين جا لازم است براى توضيح هر چه بيشتر
به نكتههايى چند درباره جهاد اشاره شود:
1.
جهاد به معناى جنگ با دشمنان اسلام، از واجبات دينى است. و دليل بر وجوب آن، افزون
بر اجماع (الجِهادُ فَرْضٌ مِنْ فَرائِضِ الاسْلامِ اجْماعاً) مبسوط شيخ طوسى (ج
2، ص 1)، آيات شريفه ذيل است:
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ
لَّكُمْ»؛ جنگ بر شما مقرر شده است در حالى كه شما را ناپسند است.» (بقره، آيه
216). «فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ»؛ مشركان را هرجا
يافتيد، بكشيد» (توبه، آيه 5)، و نيز در سوره نساء آيههاى 74، 75، 95 و ... و
سوره توبه آيههاى 29، 41 و 73 و سوره محمّد آيه 4 و سوره انفال آيه 65 و آيههاى
ديگر.
البته
جهاد واجب كفايى است يعنى اگر عدّه لازم براى جنگ آماده شدند، وجوب جهاد از ديگران
ساقط مىشود. ولى اگر امام به شخص معيّنى امر به جهاد كند، بر آن شخص واجب عينى
مىشود.
2.
هدف جهاد در فرهنگ اسلام، جهاد به منظور كشورگشايى و يا سلطه جويى و يا به موجب علل
و عوامل اقتصادى از قبيل تهيّه مواد خام و يا تهيّه ابزار براى فروش كالا نيست؛
بلكه به منظور «اعلاء كلمه حق» است. قرآن كريم اين هدف را چنين ترسيم مىكند:
«الَّذِينَ إِن مَّكَّنهُمْ فِى الْأَرْضِ
أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَوةَ وَ أَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَ
نَهَوْاْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ لِلَّهِ عقِبَةُ الْأُمُورِ»؛ آنان كه اگر در زمين
توانمندى دهيم، نماز بر پا دارند و زكات مىپردازند و به كار شايسته فرمان مىدهند
و از كار ناپسند باز مىدارند و پايان كارها با خداوند است»، (حجّ، آيه 41).
فقها
عموماً در مقام تعريف جهاد و بيان ماهيّت آن، از نظر فقه اسلامى هميشه دو جمله
«اعلاءِ كَلِمَةِ الاسْلامِ» و «اقَامَةِ شَعَائرِ الايمَانِ» را ذكر كردهاند
(جواهر، ج 21، ص 3). گويى كه از نظر فقهاى اسلامى جنگى كه به منظور «اعلاء كلمه
اسلام و اشاعه توحيد و اقامه شعائرِ ايمان» نباشد؛ اصولًا جهاد نيست و اگر به
منظور سلطهجويى و يا به منظورهاى اقتصادى انجام گيرد، حرام است.
3.
اقسام جهاد، جنگ در راه اعلاء كلمه حق به دو نوع است، يا جنبه دفاعى دارد و يا
جنبه ابتدايى. هر گاه كه ملت اسلام از سوى ملتى ديگر، مورد تجاوز نظامى قرار گيرد،
قانون طبيعى دفاع و نيز آيات و روايات در چنين موردى جنگ را كه به صورت دفاعى است
بر ملت اسلام واجب مىداند. قرآن كريم مىفرمايد: «وَقتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ
الَّذِينَ يُقتِلُونَكُمْ»؛ و در راه خداوند با آنان كه با شما جنگ مىكنند جنگ
كنيد»، (بقره، آيه 190).
فقها
نيز چنين فتوا دادهاند: جهاد با كفّارى كه به مسلمين تجاوز كنند به طورى كه
احتمال استيلاى آنها بر مسلمين داده شود يا بخواهند سرزمينشان را بگيرند و يا
سرمايههاى مادى آنها را- هرچند كم باشد- تصاحب كنند؛ واجب است.
و
امّا جهاد ابتدايى، اين قسم از جهاد در حقيقت، بازگشت به جهاد دفاعى دارد؛ چرا كه
اسلام تجاوز به ناموسِ مقدّسِ توحيد را نمىپذيرد. و در نتيجه با شرك و مشركين
همزيستى مسالمتآميز ندارد. و جنگ با مشركين را واجب مىداند؛ و إلّا؛ يعنى اگر
جهادِ دفاعى نباشد، نه تنها مسجد، كه صومعه و كنيسه و اصولًا مراكز عبادت خداى
يكتا، در تمام مذاهب آسمانى، چه يهود، و چه مسيحيّت، در معرض ويرانى و انهدام قرار
خواهد گرفت. از اين رو، بايد متجاوز به توحيد با دست خودِ مردم دفع شود. قرآن كريم
در دو آيه درباره دفاع از توحيد چنين فرموده است:
1.
«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ
وَلكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعلَمِينَ»؛ و اگر خداوند برخى مردم را با
برخى ديگر باز نمىداشت زمين تباه مىگرديد، امّا خداوند بر جهانيان بخششى بزرگ
دارد»، (بقره، آيه 251).
2.
«وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدّمَتْ صَوَ مِعُ وَ
بِيَعٌ وَ صَلَوَ تٌ وَ مَسجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا»؛ و اگر
خداوند برخى مردم را به دست برخى ديگر از ميان بر نمىداشت بىگمان ديرها (راهبان)
و كليساها (ى مسيحيان) و كنشتها (ى يهوديان) و مسجدهاى كه نام خداوند را در آن
بسيار مىبرند ويران مىشد»، (حجّ، آيه 40).
4.
جايگاه جهاد و شهادت در اسلام، در اهميت جهاد و شهادت در راه خداوند و اعلاء كلمه
توحيد و اقامه شعائر ايمان همين بس، كه افزون بر آيههاى قرآن در فضيلت جهاد و
منزلت والاى مجاهدان در راه خدا و مكانت شهيد و شهادت، على عليه السلام فرمود: «بى
ترديد جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداى تنها به روى اولياى خاصّ خويش گشوده است
و آن جامه خويشتن بانى و زِرهِ نفوذناپذير الهى است بر پيكر پيكار جويان و سپرِ
اطمينان بخش او براى مجاهدان است. پس هر كه از سربى ميلى جهادِ در راه خدا را
وانِهد، خداى جامه ذلّت بر اندامش فرو پوشد و در گرفتارىاش بپيچد. از درون به خود
كمبينى و بلاهت آلوده شود و پردهاى ازكم انديشى و پرگويى بر قلبش فرود آيد. به
كيفر تباه كردن جهاد، حق از او روى بگرداند. به سختى و رنج گرفتار شود و از عدل و
انصاف، محروم مانَد، (نهج البلاغه، خطبه 27).
در
آموزههاى دينى، شهادت يعنى كشته شدن در راه خدا، به گونهاى عالى تعظيم و تجليل
شده است: آيههاى 154 سوره بقره و 169- 171 سوره آل عمران.
و
امّا شهيد، آن انسان متعالى است كه فروغ درخشان حيات را در نهايت هوشيارى و آزادى
و آشنايى به چگونگى و ماهيت زندگى در اين جهان كه از ديدگاه خِرَد امرى مطلوب و
مرغوب است، به دفاع از ارزشهاى متعالى و حيات انسانى آدميان فدا كرده است. و براى
ايفاى اين پيمان، به ميدان شهادت شتافته و با سلاح دشمن كشته شده و جان عاريت را
به خداى خويش سپرده است. امام سجاد عليه السلام با توجّه به جايگاهِ رفيع شهيد، از
خداوند طلب كرد تا در سلك شهيدان قرار گيرد؛ آنها كه با شمشيرهاى دشمنان خدا كشته
مىشوند؛ «نَصِيرُ بِهِ فِي نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُيوُفِ اعْدَائِهِ» (صحيفه سجّاديه
دعاى يكم).
5.
چون اسلام پديد آمد و خدا براى بنده و پيامبرش آن پيروزى و گشايش درخشان را فراهم
آورد، شعله شرارت و فساد باند اموى فرونشست و تمايلات ابوسفيان و يارانش منكوب و
مقهور گشت و به بركت فرقان عظيم و صراط مستقيم و هم، شمشير بُرّاى محمّد صلى الله
عليه و آله، كه هر مقاومتى را درهم مىشكست، حجاب بطلان از چهره حقايقى كه پيامبر
صلى الله عليه و آله از جانب خداوند آورده بود، كنار رفت. اين جا بود كه ابو سفيان
و فرزندان و يارانش چارهاى جز تسليم نديدند؛ چه بدين وسيله مىتوانستند، جان خود
را كه در صورت مقاومت بر باد مىرفت، حفظ كنند. اين بود كه به ظاهر ايمان آوردند
ولى دلشان از دشمنى محمد و خاندان او مالامالِ درد و سينهشان از آتش كينِ وى،
جوشان بود. و پيوسته دسيسهها و كينهها بر ضد او فراهم مىآوردند. پيامبر خدا صلى
الله عليه و آله با اين كه از دشمنىِ نهان آنها بىخبر نبود، با كمكهاى مالى
فراوان و گفتار و كردار محبتآميز در جلب دوستى ايشان مىكوشيد و بدين اميد كه
شايد اصلاح و هدايت شوند، هميشه با سينهاى باز و چهرهاى گشاده با آنها روبرو
مىشد. عيناً همان روشى كه با ديگر منافقان و بدخواهانش داشت. اين گونه رفتار
پيامبر صلى الله عليه و آله موجب شده بود كه ايشان بناچار دشمنى خود را با وى نهان
بدارند و از ترس يا طمع، پوششى از تظاهر به دوستى بر اين كين و بدخواهى بيفكنند. و
اين وضع موجب گشت كه مردم تدريجا باند اموى را حتى در زادگاه و موطن كوچكش مكّه
بدست فراموشى بسپرند.
در
ميدانهاى فتح و پيروزى پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله امويان فقط به اين
شناخته شدند كه از خاندان پيامبر و صحابه اويند. هنگامى كه با هوش شيطنتآميز
معاويه، كار امويان سامان يافت، اهريمن وار دست به سوى احكام دين دراز كردند و آن
را دست خوش تحريف و تباهى قرار دادند و كاروان زندگى مردم را به سوى جاهليت و
لاابالى گرى و دين ناباورى منحرف ساختند. و به تعقيب منظور اصلى خود؛ يعنى جلب سود
مادى و حفظ امتيازات طبقاتى پرداختند. توده مردم از اين همه، بىخبر بودند؛ چه اصل
كلى و معروف اسلامىِ «الاسْلامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ، اسلام، گذشته را پاك
مىكند»، بر سوابق ننگين بنى اميه پوشش ضخيم مىافكند، به خصوص كه رسول اكرم نيز
آنان را عفو كرده و در جلب محبتشان كوشيده بود و پس از آن حضرت نيز، خليفگان
سهگانه، كسانى از اين دودمان پليد را به خود نزديك ساخته و به حكومت و امارت بر
مسلمانان و امتيازات فوق العاده سرافراز ساخته بودند. لذا باند اموى توانست تنها
در زمان معاويه 20 سال با استقلال و بى آن كه مورد مؤاخذه قرار گيرد يا خود، كسى
را از بدىها منع كند، به زندگى موفقيتآميز خود ادامه دهد، (به مقدّمه امام شرف
الدين بر كتاب گرانسنگ «صلح الحسن شيخ راضى آل ياسين»، ترجمه آيت الله سيّد على
خامنهاى رجوع شود).
و
اما درگيرى امام حسين عليه السلام با يزيد، درگيرى دوباره اسلام با جاهليت
ابوسفيان و شرك و اشرافيت قريش بود. درك شرايط اجتماعى سياسى حاكم برجهان اسلام در
دوره امامت امام حسين عليه السلام از اهميت ويژهاى برخوردار است.
على
الاصول، در يك نظام اجتماعى رويارويى با ظلم مقطعى و موردى، امرى دور از انتظار
نيست، و امّا، اگر نظامى به لحاظِ ريشهاى و ساختارى چنان كج بالا رود كه ديگر
عدالت ورزيدن در آن نظام، امرى ناممكن شود، امكانات بسيارى را مىطلبد كه پايههاى
آن نظام را بلرزاند و زمينه فروريختنِ آن را فراهم آورد. امام حسين عليه السلام با
چنين نظامى درگير بود؛ نظامى كه از همان آغاز بر پايه دروغ و تحريف و بىعدالتى
بنا شده بود. و با روى كار آمدن يزيد، به عنوان خليفه رسول خدا صلى الله عليه و
آله مردم با ظلم مضاعف روبرو بودند. بىعدالتى شكل اجتماعى به خود گرفته بود، به
گونهاى كه هركس وارد چرخه آن نظام مىشد، نمىتوانست عدالت بورزد. و تنها
امكاناتى كه امام عليه السلام در لرزاندن پايههاى اين نظام و فروريختن آن داشت،
شهادت بود. از اينرو، براى نجات جامعه از اين بنبستى كه با آن روبرو شده بود،
آگاهانه به ميدان شهادت گام نهاد و دست كم، در همان روزهاى آغازين شهادت خود و
يارانش، مشروعيت را، از نظام اموى باز ستاند و باند اموى را، كه دين خدا را مايه
فريبكارى، و بندگان خدا را بردگانى حلقه به گوش، و مال خدا را ملك اختصاصى خود
قرار داده بودند، رسوا ساخت.