در ماه فاطميه
شد ميهمان زهرا
فيضيه با غمش در
شور و نواست امروز
محمد نعيمى
در رثاى فضل و دانش
كسى با قلب من مىگفت روزى:
تو را از زندگى كردن چه حاصل؟
تو بذرى بودى و جاى تو درخاك
برآوردى سرى از خاك و از گل
نه ميل سركشيدن در سر توست
نه يارى، همدمى، همراز با دل
تو خود آن بوته خارى در بيابان
نه شمعى كو فروزان كرد محفل
دلم از اين سخن همچون شب تار
و كامم تلخ چون زهر هلاهل
از آن شب تا هزاران شام ديگر
همه روزم شب و شب بىدلائل
ولى دست خدايم آشنا كرد
مرا با همدمى، همسايه با دل
شدم همسايهاى با بهترين گل
بريدم من زِهَر خاك و زِهر گل