دي
القعده حرب خندق بود، و سبب آن بود كه جهودان بني قريظه عهد مصطفي عليه
السلام بشكستند، و مشركان مكه را بر قتال محمد تحريض كردند، و سر ايشان حي
اخطب بود، و سلام بن ابي الحقيق بود، غطان [1] كه سر ايشان عتبه بن
الحصين الفواري [2] بود، و ابو سفيان و سران قريش جمله ده هزار مرد بدر
مدينه آمدند، مصطفي به مشورت سلمان فارسي خندق فرموده، و با سه هزار مرد
بيرون آمد، و بيست و اند روز جنگ قايم شد، تا به آخر مبارزان مشرك عمرو بن
عبد ود كه مبارز عرب بود، و عكرمه ابو جهل، و ديگران در خندق درآمدند، علي
بن أبي طالب كرم اللّه وجهه، عمرو عدي [3] را ضربتي بزد، و بدوزخ
فرستاد، و ديگران به هزيمت از خندق بيرون رفتند، و سعد پسر نعيم مسعود
اشجعي [4] رضي اللّه عنهما با جازت مصطفي حيلتي و مكري انديشيد و جهودان
را در شب گفت: كه من دوست شماام، نصيحت من بشنويد، از قريش گروگان
بستانيد، آنگاه با محمد قتال كنيد! قبول كردند، پس به نزديك قريش آمد و
گفت: بدين جهودان اعتماد مكنيد: كه ايشان ميخواهند تا از شما گروگان
بستانند و صد مرد به محمد دهند، و بخدمت مصطفي آمد گفت: كار هر دو فريق
كردم ديگر روز قريش از جهودان مدد خواستند، جهودان از قريش گروگان التماس
نمودند، سخن نعيم راست افتاد، هر دو فريق با هم بي اعتماد شدند، و شب حق
تعالي فرشتگان را بفرستاد، تا خيمهاء ايشان بركندند، و سرما بر ايشان گماشت
همه خايب و خاسر باز گشتند، و مصطفي لشكر بدر بني قريظه آورد و بيست و پنج
روز ايشان حصار دادند، پس بر حكم سعد معاذ فرود آمدند، او بقتل مردان
ايشان و اسم فرزندان حكم كرد، و مصطفي عليه السّلام فرمود: تا هفتصد مرد
ايشان را بدوزخ فرستادند، و زن و فرزندان ايشان را برده [5] كردند، و درين
جنگ هفت تن از مسلمانان شهيد شدند، رضي اللّه عنهم.[1] اصل: كه عطفان را. [2] كذا، ولي صحيح آن بقول طبري و غيره عيينه بن حصن بن حذيفه بود از بني فزاره. [3] كذا، ولي همان عمرو بن عبد ود است. [4] كذا، ولي بقول طبري نعيم بن مسعود بن عامر اشجعي بود و بعد ازين
ميآيد كه سخن نعيم راست افتاد، پس اينجا كلمات سعد پسر زايد است. [5] اصل: اسير.