خون او بوي مشك آمدي،
سنگريزه بر دست او تسبيح گفتي، و سنگ و كلوخ بر وي سلام گفتي، در چاهيكه آب
دهان افگندي، آب آن چاه خوش گشتي، ستون خانه از درد جدايي او بناليدي، چون
ستون را در كنار گرفتي خاموش گشتي، درخت بفرمان او از جاي پيشتر آمدي، چون
گفتي باز گرد بازگشتي. در سفر ابر بر سر وي سايه افكندي، پريان با او سخن
گفتندي و به وي ايمان آوردندي، از ميان انگشتان او چندان آب آمد، كه همه
لشكر او سيراب شدند، روز حرب بدر لشكر كفار را بيك مشت خاك هزيمت داد از
همه نهايتها خبر كردي، حديث غار و آنچه درو بود معروفست، سوسمار و آهو با
او سخن ميگفت، براق و معراج و ديدن هفت آسمان و هفت زمين و ملكوت و عرش و
كرسي و حجابها و سدره و درخت طوبي و قاب قوسين در كمتر از ثلث شب او را
بنمودند، بتان كعبه او را سجده كردند و بزغاله بريان زهر آلود با او بسخن
آمد و گفت: لا تأكلي انا مسمومة سينه او بشكافته و دل او بيرون آوردند و
بشستند و باز بجا نهادند، كنگره قصر كسري شب ولادت او بيفتاد، نيمه فارس در
ان شب خشك گشت، ماه باشارت او بدو نيم شد، كودك خورد در گهواره به
پيغامبري و نبوت او گواهي داد. اين قدر از معجزات آورديم و بر سبيل ايجاز و
اختصار.
نامهاي مصطفي عليه السّلام و نود و نه نام