بهر
طرف ملوك و امرا با افواج حشم نامزد شدند، و قلب سلطاني، غره ماه رمضان
بحضرت باز آمد، مدت پنج ماه در حضرت مقام فرمود، و (در) هژدهم ماه ذي
القعده همين سال، ملك لكهنوتي [1] بملك جلال الدين مسعود شاه ملك جاني [2] مفوض شد [و اللّه اعلم بالصواب].
السنة الرابعة [3] عشر، سنه سبع و خمسين و ستمائة
و چون سال نو شد، روز پنجشنبه سيزدهم ماه محرم سنه سبع و خمسين و ستمائة
رايات اعلي بر غزوات عزيمت مصمم كرد [4] (و) در روز يكشنبه بيست و يكم
ماه صفر همين سال، ولايت بهيانه و كول و بلارام و كاليور [5] بملك
شيرخان مفوض گشت [6]، و ملك النواب [7] ايبك با افواج حشم، بطرف غزو
كفار رن تهپور نامزد شد، و رايات همايون بمقر عز سلطنت باز آمد، و در روز
چهار شنبه (چهارم) ماه جمادي الاخري همين سال دو زنجير پيل و خزانه از ديار
لكهنوتي بخدمت بارگاه اعلي پيوست [8] و ششم اين ماه [9] شيخ الاسلام
جمال الدين بسطامي برحمت حق پيوست، و بيست و چهارم ماه قاضي كبير الدين
درگذشت رحمهما اللّه، و مناصب ايشان بفرزندان ايشان، بعاطفت شاهانه مفوض
گشت [10]، و در ماه رجب سنه سبع و خمسين و ستمائة، ملك كشلي خان اعظم
باربك ايبك بدار الخلد [11] جنت خراميد و شغل امير حاجبي بفرزند او ملك
علاء الدين [12] محمد مفوض گشت. و در غره رمضان امام حميد الدين
ماريگله برحمت حق تعالي پيوست، و انعامات او بفرزندان او مقرر گشت بعاطفت
سلطنت. و بعد از چندين تعازي [13]
[1] اصل: لكنوتي [2] اصل: خاني، راورتي: جلال الدين مسعود بن ملك علاء الدين جاني مفوض گشت. [3] اصل: الرابع [4] مط: اعلي بر عزيمت غزوات حركت كرد [5] مط: كاليوار. [6] مط: شد [7] اصل: ملك التوايب؟ [8] مط: رسيد [9] مط: ماه مذكور [10] مط: شد [11] اصل: دار الملك [12] اصل: علي الدين [13] اصل: تعازي. مط: بغازي. پ: بعاري؟ راورتي
اين كلمه را به شورش و اضطراب ترجمه كرده، و نميدانم كه اصل آن چه بود؟
اگر بغازي مط از ماده بغز باشد بمعني سرعت حركت و نشاط است (المنجد) صورت
اقرب آن بنظر من تعازي است كه در متن گرفته شد، مختاري غزنوي گويد: گروهي
كشان راي رزم تو باشد+ نباشند مشغول جز در تعازي. و تعازي مصدر باب تفاعل
است بمعني بيكديگر تسليت گفتن (المنجد) كه در اين جا بمناسبت درگذشت و
تعزيت امام ماريگله مطابق ميآيد. اما ماريگله همان است كه سلطان مسعود
غزنوي را در آنجا مأخوذ داشتند و بين راولپندي و حسن ابدال واقع است.