سه
هزار جيتل بدادند، و بعضي از ابناء جنس داعي عفا اللّه عنهم اغراء [1]
كردند. در مسجد جامع بعد از نماز خروج كردند، و بر داعي شمشير كشيدند و چند
نفر غلام با سلاح با اين داعي بودند. از ميان غوغا [بحيله] بيرون آمده شد
[و در شب] آن امرا و اتراك حصار بگرفتند، و ديگر روز شنبه هشتم ماه ذي
القعده سنه تسع و ثلاثين [و ستمائة] شهر در ضبط آوردند، و سلطان را مقيد
كردند، و مباركشاه فراش را كه در تهييج (فتنه) ميكوشيد مثله كردند و شهيد
گردانيدند، و در شب شنبه سيزدهم [2] ماه مذكور، سلطان معز الدين
بهرامشاه شهيد شد. طيب اللّه ثراه. مدت ملك او دو سال و يك ماه و نيم بود.
(و اللّه الباقي)
السادس السلطان علاء الدين مسعود شاه بن فيروز شاه [3]
سلطان علاء الدين مسعود شاه، پسر ركن الدين فيروز شاه، پادشاهزاده كريم و
نيكو ظن [4] بود، و بهمه اوصاف حميده موصوف. روز (شنبه) هشتم ماه ذي
القعده سنه تسع و ثلاثين و ستمائة بود، كه شهر دهلي از دست معز الدين بيرون
شد، و ملوك و امراء باتفاق، هر سه پادشاهزاده: سلطان ناصر الدين و ملك
جلال الدين و سلطان علاء الدين را از حبس بيرون آوردند، و از قصر سپيد به
قصر فيروزي [5] در دولت خانه بردند، و بر سلطنت علاء الدين اتفاق كردند،
بعد (از) آنچه ملك عز الدين بلبن در دولتخانه بر تخت نشسته بود بيرون قصر،
و منادي باسم فرماندهي او يك كرت در شهر طواف كرده بود [6] دران معني
اتفاق نيفتاد، سلطان علاء الدين را بتخت نشاندند، و خلق را بيعت عام دادند،
و ملك قطب الدين حسن غوري نايب ملك شد، و نظام الملك مهذب [7] و زير
شد، و ملك قراقش امير حاجب شد، و بلاد ناگور و مندور و اجمير بملك عز الدين
بلبن مفوض گشت، و خطه بداون بملك تاج الدين سنجر قتلق [شاه] دادند. و كاتب
حروف، چهارم روز (از) فتح دهلي (از قضا) استعفا طلبيده [8] و مدت بيست و
شش روز قضا مهمل بود، تا چهارم (ماه) ذي الحجه
[1] اصل: اعزاز [2] مط: هزدهم. راورتي: 13 [3] راورتي: السلطان علاء الدنيا و الدين مسعود شاه بن سلطان ركن الدين فيروزشاه [4] مط: خلق [5] مط: بقصر فيروز دولتخانه بردند [6] اصل: كرده بودند. [7] اصل: مهذب و وزير و ملك ... [8] اصل: استغنا طلبيد.