در خفيه، كه اين امراء و اتراك هرگز منقاد نخواهند شد. صواب آنست: كه مثالي از حضرت نافذ شود، تا من (و) قطب الدين حسين، جمله امراء و اتراك را هلاك كنيم، بطريقي كه دست دهد تا ملك صافي شود. چون
اين عرضه داشت، بخدمت سلطان رسيد، از راه عجلت و كودكي [سلطان] درين فرمان
انديشه و تدبيري نكرد بفرمود: تا بدين منوال مثالي نبشتند [1] و
بفرستاد (ند)، تا چون مثال به لشكرگاه رسيد، عين آن مثال را بامراء و اتراك
نمود، كه پادشاه در حق شما ازين بابت فرمان مينويسد جمله از سلطان
برگشتند، و باشارت خواجه مهذب بر اخراج و عزل [2] سلطان بيعت كردند. چون
خبر مخالفت آن امراء و لشكر بحضرت رسيد شيخ الاسلام حضرت، سيد قطب الدين
بود [3]. سلطان بجهت تسكين آن فتنه، او را بنزديك ملوك [و لشكر] فرستاد،
او آنجا رفت، و در اثارت [4] آن فتنه مبالغت نمود و بازگشت، و لشكر در
عقب او بدر شهر آمد و جنگ قايم شد. داعي دولت منهاج سراج، و ائمه كبار شهر [5]، در اصلاح و تسكين آن فتنه، بسيار جد و جهد نمودند، به هيچ وجه قرار
نگرفت، و آمدن لشكر بدر شهر دهلي، روز شنبه نوزدهم ماه شعبان سنه تسع و
ثلاثين و ستمائة بود، تا ماه ذي القعده، اين جنگ بود و حصار بداشت [6]، و
از طرفين خلق بسيار هلاك شدند، و حوالي شهر همه خراب گشت. و سبب تطويل آن
فتنه آن بود: كه مهتر فراشي در خدمت سلطان قربتي يافته بود [7]، و بر
مزاج سلطان مستولي شده، و هر چه با سلطان بگفتي، سلطان همان كردي، و آن
فراش به هيچ وجه (بصلح) رضا نميدادي روز آدينه هفتم ماه ذي القعده، جماعت
سفها را متعلقان خواجه مهذب[1] مط: بنوشتند [2] اصل: عزلت. [3] طبقات اكبري (1: 70: 34) و بدايوني (1: 87) اين شخص را همان ولي
معروف قطب الدين بختيار كاكي شمردهاند، ولي چون تاريخ وفات كاكي (633 يا
634 ه) است (آئين اكبري و مفتاح التواريخ). بنابران او را همين سيد قطب
الدين حدود 639 ه گفته نميتوانيم، بلكه شخصيت ملاحدهايست كه بعد ازين هم
ذكرش در رجال دولت خواهد آمد (هوديوالا 724) [4] اصل: در استكثار فتنه [5] اصل: شهر را [6] اصل: آن جنگ بود در حصار بداشت [7] مط: كه در خدمت سلطان مهتر فراشي كه او را فخر الدين مباركشاه فرخي گفتندي، قربتي يافته بود.