سنه
سبع و ثلاثين و ستمائة بر تخت سلطنت نشاندند. و چون ملوك و امراء و ساير
حشم بشهر باز آمدند، روز يكشنبه پانزدهم ماه شوال همين سال در دولتخانه بر
سلطنت [او] بيعت عام دادند، بشرط نيابت اختيار الدين ايتكين. دران روز كاتب
اين سطور، بعد از بيعت، بوجه تهنيت سلطنت، در فصلي [1] و دعائي اين
قطعه عرضه داشت: نظم زهي در شان تو منزل ز لوح آيات سلطانيببين [2] در رايت شاهي، علامات جهانباني معز الدين و الدنيا، مغيث الخلق بالحقي! [3]سليمان سانت در فرمانست هم انسي و هم جاني اگر [4] سلطاني هند است، ارث دوده شمسيبحمد اللّه ز فرزندان، توئي الشمس [5] را ثاني چو ديدندت همه عالم كه بر حق وارث ملكي!درت را قبلهگه كردند، هم قاصي و هم داني چو منهاج سراج اينست خلقان را دعاي تو:كه يا رب بر سرير ملك [و] دولت جاودان ماني بعهدت
راست چون نيزه چنان گردد همه عالمكه جز بر طره [6] پرچم نهبيند كس
پريشاني و چون اختيار الدين ايتكين نايب شد، بحكم نيابت، تمامت اموال مملكت
در ضبط آورد، و حل و عقد ممالك را (به) موافقت وزير نظام الملك محمد عوض
مستوفي در تصرف آورد، و چون مدت يك دو ماه بر امد، اين معني بر ظاهر سلطان
معز الدين گران ميآمد، همشيره سلطان كه در حكم [پسر] قاضي نصير الدين بوده
بود [7] و خلع افتاده، در حكم خود آورد، و نوبت سهگانه و يك زنجير پيل
[8]، بر در سراي[1] مط: در فضل و دعا اين قطعه عرض داشت [2] اصل و پ: مبين [3] مط: تا خلقي [4] پ: اين بيت ندارد. [5] مط: التمش ثاني. اصل: مانند متن. شايد: توئي التتمش ثاني باشد. درباره نظير اين قصيده (رك: 66) [6] مط: در طره [7] مط: بوده و خلع. در يكي از نسخ ماخذ مط و راورتي: پسر قاضي ... [8] اصل: و نوبت سگانه يگانه و يك.