و
چون سلطان در ناصيه او آثار دولت و شهامت ميديد، اگر چه دختر بود و مستوره
بعد آنكه از فتح كاليور مراجعت فرمود، تاج الملك محمود دبير را رحمه
اللّه، كه مشرف مملكت بود فرمان داد: تا او را ولايت عهد نبشت [1] و ولي
عهد سلطنت كرد، و در وقت نبشتن آن فرمان، بندگان دولت كه بحضرت سلطنت او
قربتي داشتند، عرضه داشت كردند: كه با وجود پسران بزرگ كه سلطنت را
شايانند، دختر را پادشاه اسلام و ولي عهد ميكند [2] چه حكمت است؟ و نظر
پادشا (ها) نه بر چه معني است؟ اين اشكال را از خاطر بندگان رفع فرمايد، كه
بندگانرا اين معني لايق نمينمايد. سلطان فرمود: كه پسران من بعشرت و
جواني مشغول باشند، و هيچكدام تيمار مملكت ندارند. و ازيشان ضبط ممالك
نيايد شما را بعد از فوت من معلوم گردد (كه) ولايت عهد را هيچ يك لايقتر
ازو نباشند [3]، و حال همبرين جمله [4] بود، كه آن پادشاه سعيد دانا
فرمود (ه بود) عليه الرحمه. و باز چون سلطان رضيه بتخت ملك بنشست، همه
كارها بقانون اصل باز آمد، اما وزير مملكت نظام الملك جنيدي موافقت ننمود، و
ملك جاني و ملك كوچي و ملك كبير خان [5] و ملك عز الدين محمد سالاري، و
نظام الملك از اطراف بر در شهر دهلي جمع شدند، و با سلطان رضيه مخالفت
آغاز نهادند، و آن مكاوحت بتطويل انجاميد و در اين وقت ملك نصرة الدين
تايسي [6] [تازي] معزي مقطع او ده بود، از آن طرف با لشكر خود، بر عزيمت
مدد سلطان رضيه بحكم فرمان، روي بحضرت دهلي نهاد، چون آب گنگ عبره كرد، و
ملوك مخالف بر در دهلي بودند، مغافصة او را استقبال كردند و بدست آوردند
[ش] رنجوري بر وي غالب شد، و او برحمت حق پيوست، و توقف مخالفان بر در دهلي
دير كشيد. چون دولت سلطان رضيه و اقبال او روي در تزايد داشت، سلطان از
شهر بيرون آمد، و به موضعي بر لب آب جون سراپرده نصب فرمود و ميان امراء
ترك كه در موافقت ركاب سلطان بودند، و ميان ملوك مخالف بكرات مقاتله افتاد و
به آخر صلح شد اما بطريق حيل و لطايف تدبير [7] ملك عز الدين محمد
سالاري[1] مط: بنوشت [2] مط: ميگرداند [3] مط: هيچيك ازو لايقتر نباشد [4] مط: همبران [5] اصل: كيخان. راورتي: كبير خان اياز [6] اصل: تانشي. مط: و پ: نصير الدين تابشي يا نصرت الدين. راورتي: نصرت الدين تايسي [7] اصل: بطريق جنگ و لطان تدبير؟