و
هم دران حبس برحمت حق پيوست و آن حادثه و قيد روز يكشنبه هژدهم ماه ربيع
الاول سنه اربع و ثلاثين و ستمائة بود و ملك او شش ماه و بيست و هشت روز
بود. سلطان ركن الدين در سخا و عطا حاتم ثاني بود او كرد از بذل [1]
اموال و تشريفات وافره و كثرت عطايا، در هيچ عهد هيچ پادشاه نكرد فاما علت
آن بود: كه ميل او بكلي بطرف لهو و طرب و نشاط بود و در فساد و عشرت ايلاع
تمام داشت و اكثر تشريفات و انعامات او به جماعت مطربان و مسخرگان و مخنثان
بود و زرپاشي او تا بحدي بود كه مست بر (پشت) پيل نشسته ميان بازار شهر
ميراند+ و تنگههاي [2] زر (سرخ) ميريخت تا خلق ميخنديد [3] و نصيب
ميگرفتند و بر لعب و سواري پيلان حرص تمام داشت و جميع پيلبانان را از دولت
و احسان او نصيب تمام بود، و در طبع و مزاج او ايذاء هيچ آفريده نبود، و
همين معني سبب زوال ملك او شد، كه پادشاهان را همه معاني [4] بايد. عدل
بايد، تا رعيت آسوده ماند، و احسان بايد تا حشم آسوده ماند، و لهو و طرب و
مجانست با ناجنسان و خبيثان موجب زوال مملكت گردد، عفي اللّه عنهم [و علي]
(سلطان ناصر الدنيا و الدين را در جهانداري بقا باد، آمين رب العالمين).
الرابع السلطان رضية الدنيا و الدين بنت السلطان [5]
سلطان رضيه طاب مرقدها پادشاه بزرگ و عاقل و عادل كريم و عالم نواز و
عادل و عدلگستر و رعيتپرور و لشكر كش بود، بهمه اوصاف گزيده كه پادشاهان
را بايد موصوف بود [6] اما از حساب مردان در خلقت نصيبي نيافته بود. اين
همه صفات [7] گزيده چه سودش داشت؟ [8] رحمها اللّه. در عهد پدر
خود، سلطان سعيد [شهيد شمس الدنيا و الدين] طاب ثراهم فرمانده بود و با
عظمت بسيار، بسبب آنچه مادر او [تركان خاتون] بزرگتر حرمهاي اعلي بود، و
مقام او در قصر دولت خانه و كوشك فيروزي بود.
[1] اصل: و آنچه از كردار بذل. [2] اصل: و يگه [؟] زر. [3] مط: بر ميچيدند و نصيب [4] مط: همه معني جمع بايد تا رعيت آسوده ماند، احسان بايد تا حشم آسوده ماند، لهو و طرب و مخالطت را ناجنسان و خسيسان موجب [5] راورتي: بنت سلطان ايلتمش [6] مط: را بايد داشت اما [7] اصل: صفت. [8] مط: چه سودش كند.