بقتل
رسانيد، و خزاين او را ضبط كرد [1]، و آنجا تمامت علماء و سادات و زهاد
(و اتقيا) و اهل خير دار الملك دهلي و ساير قصبات را بوجه (تحف) انعام [2] فرستاد و چون تشريفات دار الخلافه، بحضرت سلطان شمس [الدنيا] و الدين
طاب ثراه رسيد از آنجمله يك تشريف گرانمايه با چتر لعل، بطرف لكهنوتي
فرستاد [و] ملك ناصر الدين عليه الرحمه، بدان چتر و تشريفات [3] و اكرام
مشرف گشت و همكنان را از ملوك و اكابر (ممالك) هندوستان بطرف او نظر بود [4]، كه وارث مملكت [5] شمسي او باشد، فاما تقدير آسماني بحكم العبد
يدبر و اللّه يقدر، بانديشه خلق راست نيايد [6] بعد از يك سال و نيم
زحمت و ضعف، بذات عزيز او راه يافت و برحمت حق تعالي پيوست. و چون خبر وفات
او بحضرت دهلي رسيد، جمله خلايق بر فوت او اضطراب نمودند. حق تعالي سلطان
اسلام ناصر الدين [7] محمود را چنانچه وارث اسم و لقب اوست، وارث اعمار
جمله ملوك و سلاطين گرداناد [8].
الثالث سلطان ركن الدين فيروز شاه [9]
سلطان ركن الدين (فيروز شاه) پادشاه كريم و خوب منظر بود، و حلم و مروت
بكمال داشت، و در بذل و عطا ثاني حاتم بود، و والده او خداونده جهان شاه
تركان كنيزك (ترك) بود و مهتر جمله حرمهاء سلطاني بود، و آن ملكه را صدقات و
احسان و خيرات، در حق علماء و سادات و زهاد بسيار بود. سلطان ركن الدين
در شهور سنه خمس و عشرين و ستمائة اقطاع بداون يافت و چتر سبز. و عين
الملك حسين [10] اشعري كه وزير [ممالك] ملك ناصر الدين قباچه بود، در
اين وقت و زير سلطان ركن الدين شد، و چون سلطان شمس الدين از فتح كاليور [11] بحضرت باز آمد، ممالك لوهور كه تختگاه خسرو ملك بود بسلطان ركن الدين
داد، و چون سلطان در آخر لشكري از طرف بنيان
[1] مط: در ضبط آورد، و از آنجا [2] مط: انعامات [3] مط: تشريف [4] مط: ممالك هند بدو نظر بود. [5] اصل: ملكي شمسي او باشد. اينجا در نسخه اصل 13 سطر مبحث سلطان ركن
الدين از كلمات: سلطان ركن الدين مكاوحت آغاز نهاد. تا: ميان بازار شهر
ميراند بيجا آمده، قرار مط بموقع اصلي آن رد شد كه در آنجا هم اشارت ميرود. [6] اصل: تا بقدر آسماني العبد يدير اللّه بقدر انديشه خلق راست نيامد؟ [7] اصل ناصر الدنيا محمود [8] مط: اوست ارث و جمله ملوك و سلاطين و دولت گرداناد بحق حقه [9] راورتي: بن سلطان ايلتمش [10] در يكي از نسخ ماخذ مط: عين الدين. راورتي: مانند متن [11] مط: از كاليور فتح آن قلعه و بلاد بحضرت راورتي: فتح گواليار.