responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین    جلد : 1  صفحه : 434

السابع الملك علاء الدين علي مردان الخلجي [1]

علي مردان خلجي بغايت جلد و دلير و بيباك بود، چون از قيد ناركوتي خلاص يافت بخدمت سلطان قطب الدين آمد، و با سلطان قطب الدين بطرف غزنين رفت، و بدست تركان غزنين گرفتار شد در ثغر. راوي چنين روايت كرد [2] كه روزي در شكارگاه با سلطان تاج الدين يلدوز [بود] با يكي از امراء خلج كه او را سالار ظفر گفتندي گفت: كه چه ميگوئي، كه اگر بيك تير اين تاج الدين يلدوز را هلاك كنم درين شكارگاه، و ترا پادشاه گردانم. ظفر خلج مرد (ي) عاقل بود، او را از آن منع كرد. چون از آنجا بازگشت، او را دو سر اسپ داد، و روان كرد، چون بهندوستان باز آمد، بخدمت سلطان قطب الدين پيوست و تشريف و نواخت يافت، و ممالك لكهنوتي بدو مفوض شد و بطرف لكهنوتي رفت. چون از آب كوس [3] بگذشت، حسام الدين عوض خلج از ديو كوت استقبال نمود و بديوكوت آمد و بامارت بنشست، و جمله ممالك لكهنوتي ضبط كرد. چون سلطان قطب الدين برحمت حق پيوست، علي مردان چتر برگرفت، و خطبه باسم خود كرد، و او را سلطان علاء الدين لقب شد، و او مرد خونريز و قتال بود، و باطراف لشكرها فرستاد و بيشتر امراء خلج را شهيد كرد و رايان اطراف از وي انديشه‌مند شدند و اموال و خراج به وي فرستادند، و مثال اطراف ممالك هندوستان دادن گرفت، و تصلف بي‌طايل بر زبان او رفتن گرفت، بر سر جمع و بارگاه حديث ملك خراسان و غزنين (و غور) ميگفت [4] و ترهات و بي فايده بر زبان او جاري شد (ي) تا بحدي كه از وي مثال غزنين [5] و خراسان و عراق التماس نمودندي فرمان دادي.
چنين روايت كردند: كه بازرگاني در آن ولايت تنگدست شد، و مال از وي تلف گشت، از علي مردان احساني التماس نمود، فرمود: كه آن مرد از كجاست؟
گفتند: از صفاهان. فرمان داد: تا مثال صفاهان باقطاع او نويسند و هيچكس را از غايت سياست و بيباكي او مجال نبودي كه گفتي صفاهان در تصرف ما نيست و هر چه ازين بابت مثال دادي، اگر گفتندي در تصرف ما نيست، جواب دادي


[1] راورتي: ملك علاء الدين علي بن مردان خلجي
[2] مط: گرفتار شد، از ثقات چنين روايت كرده‌اند كه راورتي: راوي چنين گفت .... راوي چنين روايت كرد
[3] كذا در اصل و مط پ: كوسي. متن راورتي: كونس بعضي نسخ وي: كوس، كونسي، كوسي.
[4] مط: ميگفتي.
[5] اصل: مثال غزنين ميگفت و خراسان.
نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین    جلد : 1  صفحه : 434
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست