بر
حسن سيرت و صفاي اعتقاد آن پادشاه حليم رحمه اللّه. در سال آخر (عهد)
سلطان معز الدين چون بكرمان [برفت و] منزل كرد، تاج الدين يلدوز (آن) يك
هزار قبا و كلاه معهود هر سال، بخدمت سلطان آورد و سلطان از آنجمله يك كلاه
و قبا اختيار كرد، و بكسوت خاص [1] خود مشرف گردانيد و او را نشانه
سياه داد، و در خاطرش آن بود: كه وليعهد غزنين بعد از سلطان او باشد. چون
سلطان غازي شهادت يافت، ملوك و امراء ترك را خاطر و مزاج آن بود: كه سلطان
غياث الدين محمود سام، از حدود گرمسير بطرف غزنين آيد و بر تخت عم خود
بنشيند، و همگنان به خدمت او كمر بندند، اين معني بحضرت فيروز كوه در قلم
آوردند، و عرضه [2] داشت كردند، كه سلاطين باميان تعدي ميكنند و ملك
غزنين طلب مينمايند [3] اين ملك را وارث (ملك) توئي! و ما بندگان تو.
سلطان غياث الدين محمود جواب فرمود: كه مرا تخت پدر (و) حضرت فيروز كوه و
ممالك (غور) اولي تر، آن مملكت مر شما را فرمودم، سلطان تاج الدين را تشريف
فرستاد و خط عتق داد، و تخت غزنين به حواله او كرد، بحكم آن فرمان ملك تاج
الدين بغزنين آمد، و ملوك باميان را بگرفت و بتخت غزنين بنشست و ممالك
غزنين را در ضبط آورد، و كرت دوم (او) از غزنين جدا افتاد و ديگر بار در
غزنين آمد و در ضبط آورد، و كرت ديگر هم همين حكم داشت، تا بعد از چند گاه،
با سلطان قطب الدين (ايبك) او را بحدود پنج آب سند مصاف افتاد منهزم شد، و
سلطان قطب الدين به غزنين آمد و مدت چهل روز در غزنين بود، و درين مدت
بعشرت مشغول شد [4] كرت ديگر سلطان تاج الدين از كرمان بطرف غزنين آمد و
سلطان قطب الدين از راه سنگ سوراخ بجانب هندوستان (باز رفت و تاج الدين
غزنين را بار ديگر ضبط كرد و چند كرت بطرف غور) و سجستان لشكر فرستاد، و
ملوك نامزد كرد، يك كرت بمدد سلطان غياث الدين (لشكر) فرستاد تا بدر هرات،
بسبب مخالفت حسين خرميل، كه ملك هرات بود با سلطان محمد خوارزمشاه ساخته
بود، و از جمله او شده، و از پيش[1] اصل: و مكتوبات خاص [2] مط: عرض داشت [3] اصل: مينمايد [4] مط: شده بود.