و
آن هر دو پسر بزرگتر و ملك خان هرات بر دست بندگان سلطان محمد [1]
خوارزمشاه شهادت يافتند (و) بسيار كوشيدند چون تقدير نبود هيچكدام بپادشاهي
نرسيدند، حق تعالي پادشاه مسلمانان را سالهاي بسيار باقي و پاينده داراد [2]. (و اللّه الباقي و الدائم).
الثاني و العشرون السلطان علاء الدين محمد (بن) ابي علي ختم الملوك [3]
پيش ازين بچند موضع ذكر او رفته است، او را در اول عهد ملك ضياء الدين
در غور [4] گفتندي، و چون بعد از سلطان غياث الدين محمد سام، بتخت فيروز
كوه بنشست لقب او ملك علاء الدين شد، و چون درين كرت [5] ملك نصير
الدين حسين سلطان علاء الدين (آتسز) را شهيد كرد، فيروز كوه (و ممالك غور)
در ضبط امراء لشكر غزنين و غور آمد، باتفاق ملك حسام الدين حسين عبد الملك
سر زراد [6] را بفيروز كوه بنشاندند، و قلعه فيروز كوه را عمارت كرده و
در ميان شهر و كوه، حصار بر كوشك [7] را در بند آهنين نهادند و باره
كشيدند و مقاتله در ميان نهادند، و ملك علاء الدين را از حصار اشيار بيرون
آوردند، و بطرف غزنين بردند، و اين حوادث در سنه عشر و يا احدي عشر و
ستمائة بود. چون ملك علاء الدين بغزنين رسيد، سلطان تاج الدين يلدوز
عليه الرحمه او را اعزاز وافر كرد، و فرمان داد: تا چتر سلطان معز الدين از
سر روضه او بر گرفتند، و بر سر او نهادند، و او را اسم سلطاني داد، و
بحضرت فيروز كوه فرستاد، چون به غور باز آمد، مدت يك سال و چيزي ملك راند و
خطبه و سكه بنام او شد، و لقب سلطاني [8] در خطبه اطلاق كردند. سلطان
محمد خوارزمشاه، عهد نامهيي كه در نيشاپور از وي ستده بود، كه هرگز بر وي
تيغ [9] نكشد، به نزديك او فرستاد، در شهور سنه اثني عشر و ستمائة
[1] اصل: محمود. مط و راورتي: محمد [2] اصل: دارد. مط: داراد [3] راورتي: سلطان علاء الدين محمد بن شجاع الدين علي. وي گويد كه مولف خلط كرده، زيرا شجاع الدين ابو علي جد علاء الدين محمد بود [4] اصل: در غوژ [5] مط: در اين وقت [6]. اصل: سردار، مط: سر زراد. راورتي: كذا، سرزاد [7] اصل و پ: كذا. مط و راورتي: بز كوشك را در آهن نهادند. [8] مط: سلطان. [9] مط: بروي او نكشد.