responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین    جلد : 1  صفحه : 354

قضاي آسماني در رسيد و سيف الدين از تخت حيات سلطاني، بتخته ممات [1] فاني نقل كرد، و لشكر غور منهزم از ولايت رودبار و اطراف دزق بطرف غرستان [2] از راه اسير دره و لويز [3] آمدند، و در شهر افشين [4] كه دار الملك شاران غرستان [5] بود بگذشت و چون به قصبه وزاورد [6] آمدند، سپهسالار ابو العباس شيش [7] كه (سلطان) سيف الدين را به نيزه انداخته بود (آنجا) بخدمت غياث الدين پيوست، و آنچه از اكابر و امراء و اشراف لشكر غور و غرستان [5] حاضر بودند جمع كرد و جمله را فراهم آورد و بر سلطنت سلطان غياث الدين همگنان را بيعت داد، و غياث الدين را بتخت سلطنت بنشاند (ند) و مباركباد گفت و آنجا فرمود: تا قلعه بنا كردند و تا بدين عهد كه حادثه كفار مغل بود، آن [قلعه و] قصبه معمور بوده [است] و از آنجا بحضرت فيروز كوه آوردند و چون بشهر رسيدند غياث الدين را بر تخت سلطنت نشاندند، و پيش از ان لقب او سلطان شمس الدين بود و لقب برادرش شهاب الدين. بعد از فتوح خراسان سلطان معز الدين شد. رحمة اللّه عليهما.
چون برادرش را در باميان حال غياث الدين معلوم شد، از خدمت عم خود اجازت خواست، بفيروز كوه آمد سر جاندار شد [8]، و ولايت استيه [9] و كجوران حواله او گشت، و چون سراپرده از شهر فيروزه‌كوه بطرف غور بيرون آوردند، متمردان غور خلاف آغاز نهادند و سپه‌سالار ابو العباس (شيش) كه او را بتخت نشانده بود در غايت تمكين [10] بود و متمردان غور التجا بدو ميكردند، و هر دو سلطان را كين كشتن [11] پسر عم خود، كه سلطان سيف الدين بود در باطن مي‌بود، و هر دو با هم تدبير فرمودند و بران قرار افتاد: كه با يكي
[1] اصل: ممالك فاني
[2] مط: غرجستان
[3] مط: از راه اسير دره و لوبر آمد و در ... راورتي:
اسير دره و لوير. پ: اسير وره دلو
[4] كذا پ: اقسمين. راورتي گويد: كه فصيحي بنام افشنه شهري را ذكر ميكند و ابن حوقل پايتخت غرجستان را (نشين، يا سورمين) مي‌نويسد (ر: 50)
[5] پ: ندارد
[6] مط: و راورد. متن راورتي: و داوژد، در بعضي نسخ راورتي: و ژاورد.
و داوژد.
[7] اصل: سيش.
[8] مط: به اجازت به فيروز كوه آمد و سر جاندار از غياث الدين شد. پ: سرخاندان شد. اما جاندار و سر جاندار نام مناصب لشكري بود كه اكنون گارد يا محافظ شاهي است (ر: 52)
[9] در بعضي نسخ ماخذ مط: اسيه، اسفيه. بقول ياقوت و ديگران استيا يا استيه از بلاد غور بود.
[10] اصل: تمكن پ: متمكن.
[11] پ: كذا. اصل: كشته شدن.
نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین    جلد : 1  صفحه : 354
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست