فرمان
داد: تا بزير تيغ آوردند و هلاك كردند، و بهر موضع كه از روايح فتنه ايشان
بويي يافت فرمان داد: تا در كل بلاد ملحد كشي كردند و همه را بدوزخ
فرستادند و ساحت ممالك غور كه معدن دينداري و شريعتپروري كرد، از لوث خبث
قرامطه (بتيغ) طهارت داد، و بدين غزو بسنت محمد [1] محبت او در دلهاي [2] اهل غور، و ممالك جبال راسخ گشت و همگنان نطاق عبوديت او بر ميان
بستند، و طوق طواعيت او بر گردن اخلاص نهادند، و يكي از آثار چتر مملكت
داري و خير و سلطنت او آن بود [3] كه هر دو پسر [4] عم خود، سلطان
غياث الدين محمد سام و سلطان معز الدين محمد سام را طاب ثراهما، از قلعه و
جيرستان [5] مخلص فرمود و بنواخت و مطلق العنان گردانيد، و خلق را در
عهد او خصب و فراغ و امن بيشمار روي داد. اما آن پادشاه جوان [بخت] خوب
سيرت كوتاه عمر افتاد، مدت يك سال و چيزي بيش دور [6] سلطنت او نبود [7] رحمه اللّه و سبب انقراض عمر او آن بود: كه روزي در سراپرده خود، بر
آماج تير ميانداخت و امراء غور را فرموده بود، تا در خدمت او موافقت
مينمودند سپهسالار در ميش [8] بن شيش [9] كه برادر [10] ابو
العباس و برادر سليمان شيش بود، در خدمت او بود، و رسم امراء غور و ملوك
جبال آن بود كه در ان عصر هر كه را تشريف دادندي، او را دستوانه زر و مرصع
بجواهر دادندي. چنانچه درين روزگار كمر ميدهند، و بدست (اين) سپهسالار در
ميش بن شيش [11] دو دستوانه مرصع بود، كه او را ملك ناصر الدين حسين [12] بن محمد ماديني [13] تشريف داده بود، و آن هر دو دستوانه از حرم و
خزانه سلطان سيف الدين بود. چون سلطان اين دستوانه [14] حرم خود بدست
او ديد [15]، غيرت رجوليت و حميت سلطنت در باطن او شعله زدن گرفت و
نايره آتش غضب برآمد[1] اصل: و بدين غرا بستن محمد [2] مط: در دل [3] مط: از آثار معدلت و خير مملكت او آن بود [4] اصل: هر دو عم [5] اصل و مط. و حبرستان. راورتي: و جيرستان كه اجرستان كنوني است. [6] اصل: در سلطنت [7] مط: بنمود. [8] اصل وپ: و ورميس بن سيش. مط: در ميش (ورميش) بن شيش [9] راورتي ورميش بن شيث [10] مط و راورتي: كه برادر ابو العباس. اصل: برادرزاده [11] نمره (8 و 9) ديده شود [12] اصل: حسن [13] اصل: مادين [14] مط: آن هر دو دستوانه. [15] مط: بر دست او بديد.