responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین    جلد : 1  صفحه : 311

التون‌خان را حاضر كرد و مارا بخواند، و روي بديشان كرد، كه مي‌بينيد كار بزرگي و پادشاهي من بمرتبه‌يي رسيده است: كه پادشاه آفتاب فرو شدن بنزديك من رسل فرستاده است. آخر الامر چون مارا باز گردانيد التماس كرد، كه رسل طرفين و تجار و كاروان بايد كه نفايس سلاح، و اقمشه و ظرايف طرفين مدام مي‌آرند و مي‌برند، ميان جانبين عهد مستحكم باشد، و بازرگانان با ايشان روان كرد بقدر پانصد شتر بار از زر و نقره و حرير و طرغو [1] و ديگر ظرايف بفرستاد تا تجارت كنند، از راه اترار بديار اسلام درآمدند، در اترار ملكي بود قدرخان نام، حديث كثرت اموال بخدمت سلطان عرضه داشت، و در خيانت و اخذ آن طايفه استجازت خواست، بعد فرمان جمله رسل و تجار را بقتل رسانيد و تمام اموال برگرفت و بخدمت سلطان فرستاد، از آن جماعت رسل و تجار، يك سارباني در حمام بود، از راه گلخن بگريخت، و خود را در بيابان انداخت، و بطرف چين باز رفت، و حال غدر و قتل قدرخان اترار باز گفت، چنگيز خان استعداد انتقام كرد، و لشكرها (ي) چين و تركستان مستعد گردانيد. ثقات چنين روايت كرده‌اند: از ان موضع كه بود، هفتصد [2] علم بيرون آورد، زير هر علم يك هزار سوار مرتب كرد، و سرده سواري را بفرمود: تا سه گوسپند مغلي قديد برگرفتند و يك ديگ آهنين، و روي براه آوردند، و از آنجا كه بود تا اترار سه ماهه راه بيابان بود، و اسپ بي‌شمار و ماديان و خصي بجهت شير و سواري با لشكر روان كرد، و آن بيابان را در مدت نزديك قطع كرد، و به اترار بيرون آمد، و آن قلعه را و شهر را بگرفت، و تمامت خلق را شهيد كرد و از آنجا بطرف بخارا آمد، روز عيد قربان سنه ست عشر و ستمائة بخارا را بگرفت و خلق را شهيد كرد. و علما را بكشت و كتابها را بسوخت.
چنين روايت كرده‌اند: كه امام راكن الدين امام‌زاده رحمه اللّه در وقتي كه او را شهيد ميكردند، اين رباعي ميگفت، رباعي:
گفتم كه دلم، گفت كه خون كرده ماست‌گفتم جانم، گفت كه در پرده ماست
[1] منسوج ابريشمين سرخ رنگ (راورتي)
[2] اصل: هيصد پ: سيصد. راورتي: در دو نسخه سه صد و در باقي هفتصد است.
طبقات ناصري، ج‌1، ص: 312 گفتم كه سگ كوي تو افتاده ماست [1]گفتا: مزن اين دم كه فرا كرده ماست چنگيز خان بعد از حادثه بخارا، بجانب سمرقند رفت، و سلطان محمد خوارزم شاه، شست هزار سوار از اصناف خلق ترك و غوري و خراساني در سمرقند بگذاشته بود، ملوك لشكر غور جمله از آن جماعت بودند، سمرقند را بعد از چند روز در محرم سنه سبع عشر و ستمائة بگرفت، و جماعت خلق را شهيد كرد. چون حديث آن وقايع بسمع محمد خوارزمشاه رسيد، اعم و اغلب حشم كه با او بودند، همه لشكر تتار و خطا بودند، و حشم و خدم قديم همه بما وراء النهر گذاشته بود، و طايفه‌يي كه برابر ايشان اعتماد كلي داشت، همه بدان طرف بودند، آن جماعت كه با او بودند قصد آن كردند تا سلطان را بگيرند، و آن غدر سبب خلاص خود سازند، او را گرفته تحفه بنزديك چنگيزخان برند، از ان جماعت كسي بخدمت سلطان محمد آمد و باز گفت سلطان حزم نگاه داشت، و شب از لشكرگاه بيرون رفت، تا او را غدر آن جماعت تحقيق شود، آن طايفه نيم شب بحوالي سراپرده سلطان آمدند و حلقه زدند. چون سلطان را در سراپرده نيافتند در لشكرگاه افتادند و تمام لشكر بهم آمد، و سلطان محمد منهزم بطرف نيشاپور آمد، و بهر طرف از اطراف ممالك بنزديك امرا و ملوك فرمانها نوشت تا قلعهاء طرف غور و خراسان و عراق را بجهت محافظت عمارت كنند و فتنه در ممالك اسلام ظاهر شد. چون چنگيزخان از هزيمت و تفرقه لشكر اسلام خبر يافت، بعد از فتح سمرقند، شست هزار سوار مغل نامزد كرد، با دو مغل بزرگ يكي يمه [2] و ديگر سوده بهادر. چون از آب عبره كردند، سلطان محمد از نشاپور بطرف مازندران درون رفت، بر سر دره تميشه [3] لشكرگاه داشت، كه ناگاه لشكر مغل بدو رسيد، از آنجا منهزم شد و پياده بكوه بر رفت، و كوه كوه به مازندران درون رفت، و پسر رئيس مازندران بخدمت او بود، و پسرش سلطان جلال الدين منكبرني هم با او بود بدرياء خزر در رفت، و مدتي روزها در جزيره خراب بود، چون لشكر مغل در مازندران سلطان را نيافتند، بجانب عراق بيرون رفتند
______________________________
[1] پ: سگ كوي تو در ما افتاد.
[2] راورتي: يمه نوين. پ: يمن توين
[3] اصل: بر سر در كميسه، پ: بر سر در كمينه. راورتي: مانند متن و اين صحيح است، زيرا تميشه بگفته حدود العالم شهري بود در ناحيت ديلميان و فردوسي ازين جاي ذكرها دارد، مثلا: زآمل گذر سوي تميشه كرد. الخ.
نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین    جلد : 1  صفحه : 311
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست