صحاري)
[1] و قبايل قفچاق بطرف بلاد جند و خوارزم آمد، و مدتها دران بلاد در
طواعيت خوارزمشاه ابو بكر، و خوارزمشاه مأمون، و فرزندان ايشان بود، و دران
بيابان و مرغزارها، روزگار ميگذراند، چون امير جلد و تا زنده و نيكو عهد و
گزيده اخلاق و فرمان بردار بود، لشكركشي ملوك خوارزم بر وي قرار گرفت، تا
به تقدير آفريدگار، خوارزم شاهي كه دران عصر بود درگذشت و از وي پسري
نماند، و جاي ملك خالي گشت، و دختري ماند، جمله امراي خوارزم اتفاق كردند، و
آن دختر را در حباله ملك قطب الدين ترك آوردند و عقد و نكاح كردند، و اسم
پادشاهي بران دختر مقرر گشت، و نيابت بر ملك قطب الدين ايبك قرار گرفت، و
او تمام بلاد خوارزم و اطراف ممالك در ضبط و تصرف آورد، و سقسين [2] (و
بلغار) [3] و قفچاق محافظت نمود حق تعالي تقدير چنان كرد، كه ملك قطب
الدين را از آن دختر پسري آمد، او را محمد نام كرد، و بعد از انقراض حيات
مادر و پدر ملك خوارزم بدو رسيد رحمة اللّه عليه، و اللّه اعلم.
الثاني الملك تاج الدين محمد [4] ايبك
چون پدر و مادرش برحمت حق پيوستند، او بجاي مادر و پدر خود بملك خوارزم
بنشست، او را هم از آن مادر و پدر برادري بود كهتر، امارت قنكلي [5] و
قفچاق كه اصل ايشان بود التماس كرد، و ملك تاج الدين محمد التماس برادر را
اجابت كرد، و آن بلاد او را داد، و از آن برادر او فرزندان بزرگ رسيدند، و
ملوك كبار شدند در خراسان و عراق، در عهد تكش خوارزم شاه و پسرش سلطان
محمد، ايشان ملوك خراسان بودند، چنانچه الغ خان [6]
[1] كلمات بين قوسين در (پ) نيست، در اصل، سحاري است. راورتي: صحاري. در يك نسخه وي: حصاري. [2] پ: سفين حمد اللّه مستوفي گويد: ايران زمين را حد شرقي ولايات سند و
كابل و صغانيان و ما وراء النهر و خوارزم تا حدود سقسين و بلغار است (نزهة
القلوب 12) [3] كلمات بين قوسين در (پ) نيست. [4] پ: محمود [5] پ: قبكلي در جامع التواريخ رشيد الدين قنقلي است و گردون را بتركي قنقلي گويند: چون اين قوم غنايم و اموال خويش را بران بار ميكردند (1: 33) [6] اصل: الغ خان محمد راورتي: ابي محمد، كه چند سطر بعد درين كتاب هم ابي محمد است.