و
بعد از مدتي ملك مصر در گذشت، از مصر ملك افضل را استدعا كردند او بطرف
مصر رفت و از آنجا لشكر بشام آورد، و ملك العزيز شام را بعم خود ملك العادل
رها كرده بود، ايشان را با هم مصاف شد، ملك الافضل منهزم گشت، و عاقبت با
ملك العادل اتفاق ملاقات نيفتاد، سميساط [1] بملك الافضل داد، و مدتي
آنجا بود و در گذشت. رحمة اللّه عليه.
السابع ملك العزيز
ملك عزيز را عثمان نام بود. چون سلطان صلاح الدين را تخت شام و ممالك
مصر و ديار بكر و فلسطين و سكندريه ضبط شد، تخت مصر به پسر مهتر خود داد كه
او را ملك العزيز لقب بود. ملك العزيز آن ممالك در ضبط آورد و او مرد كافي
بود، و در محافظت آن ديار آثار بسيار نمود، چون سلطان صلاح الدين درگذشت،
ملك عزيز از مصر لشكر بدمشق آورد، و عم او ملك العادل بدو پيوست، و دياربكر
و دمشق از دست برادر خود ملك الافضل مستخلص گردانيد، و شام و دمشق و جمله
ديار بعم خود ملك العادل تسليم كرد و بجانب مصر بازگشت، بعد از مدتي نزديك
قضاء اجل در رسيد، و از اسپ خطا كرد، و در افتاد و گردن او بشكست و برحمت
حق پيوست رحمة اللّه عليه. بعد ازو ملك الافضل به مصر آمد، و ملك مصر ضبط كرد.
الثامن الملك العادل
چون ابو بكر ايوب بن شادي بملك شام بنشست، و اطراف ممالك را ضبط كرد، و
از قياصره فرهنگ دختري در حرم او آمد، آنرا در حباله خود آورد، و از آن
دختر او را فرزندان آمدند، و اين ملك عادل بس عاقل و كافي كيش، و داهي و
كاردان بود، سالهاء بسيار ملك راند، بطريق عقل و فطنت اطراف را در ضبط خود
نگاه داشت، و خصمان او همه در مقام خود آرميده بودند، و او را اندك خصومتي
نيفتاد، و او را فرزندان بسيار نام دارد در رسيدند، چون: ملك الكامل المعظم
[2] عيسي، و ملك الاشرف [3] و ملك الفائز [4]، و ملك الغازي، و
ملك الاوحد [5]، و ملك الممدود
[1] اصل و پ: سماط، ولي طوري كه در حواشي گذشته گذشت مانند متن صحيح است. [2] پ: ملك الكامل و ملك المعظم [3] پ: الاشراف [4] پ: الفائض [5] پ: الوحد.