مشغول
ميبود، و بهيچ از ثغور لشكر نكشيد و نامزد نفرمود، و در عهد او كاري
نرفت، كه ذكر او را شايد، و مملكت او امتداد نيافت، و بساط حيات او زود طي
شد، و مدت دو سال در عيش بگذرانيد و در گذشت، و نوبت ملكداري بسلطان سنجر
رسيد رحمة اللّه عليه. حق تعالي سلطان سلاطين ناصر الدنيا و الدين را باقي
داراد، و اللّه اعلم.
السادس السلطان الاعظم معز الدنيا و الدين سنجر بن ملكشاه سلجوقي
سلطان سنجر پادشاه بزرگ و معظم و با قدر بود، و ولادت او در بلاد سنجار
بود [1] در شهور سنه تسع و سبعين و اربعمائه، دران ايامي كه ملكشاه پدرش
بخدمت درگاه خلافت و پرداخت مصالح دولت أمير المؤمنين مشغول بود چون
ملكشاه برحمت حق پيوست، سلطان سنجر ده ساله بود، و برادر او محمد بر تخت
نشست، و بعد از برادر او را بتخت نشاندند، و بتشريف و لواء عهد دار الخلافت
مشرف شد بدار الملك مرو شاهجان [2]، و در جمله ممالك اسلام كه پدر و
جدش ضبط و فتح كرده بودند، خطبه و سكه بنام او شد. چون بالغ گشت و بريعان
عمر و شرخ [3] شباب رسيد، جمله ممالك شرق و غرب در ضبط بندگان او آمد و
چاكران او اول مصاف با محمد خان به سمرقند كردند، و او را بزدند، بعد از آن
در اطراف ممالك شانزده مصاف كرد، در همه فيروز آمد، و عهد دولت او امتداد
يافت، و كارها بر جاده سنت و سياست و نهج معدلت كرد، و امور شريعت محمد، و
احكام ملت اسلام، بر طريق اوامر و نواهي الهي طراوت كلي يافت و زمين خراسان
و عراق و ما وراء النهر بغايت معمور گشت و در بغداد باسم او قصرهاء سلطنت
مبني شد، و شحنگي و لشكر كشي بغداد بر قرار پدران بلكه زيادت در تصرف او، و
گماشتگان او، آمد و بندگان خود را بايالت و ملكي در هر ديار نصب كرد: اران
و عراق و آذربيجان به
[1] سنجار: شهري بود در بيابان ولايت جزيره، كه آنرا به ديار ربيعه باز خوانند (اصطخري 77) [2] اصل: شاهجهان كه صحيح آن شاهجان است ديده شود ياقوت [3] اصل: سرخ و الصحيح شرخ اول شباب و ريعان آن (المنجد).