responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین    جلد : 1  صفحه : 246

از تير او [1] خلاص نيافتي. چون باد دمان و ابرغران بر شكاري و خصم كاري درامدي، و با هر مرد كه دست آويزي كردي، دست او برآمدي.
و درين روزگار كه قدرخان بخدمت سلطان پيوست، و جمله در خدمت ركاب سلطان به سراپرده خاص ميرفتند، آن پسر سلجوق در پيش ميراند، كلاه تركماني كژ كرده [2] و بر سر نهاده، و بر مركبي چون پاره كوه بر نشسته، چون برق جهنده و شير دمنده. چنانچه حشم هر دو لشكر ايران و توران در چابكي و سواري او حيران گشته بودند.
چون قدرخان از سلطان التماس نمود بوفا پيوست، همان ساعت كه قدرخان مراجعت كرد، پسر سلجوق را فرمان رسانيد، تا در خيمه موقوف كردند و فرمان داد: تا بنه و اتباع او با لشكر محمودي از جيحون باطراف خراسان عبره كنند، و برايشان جمله موكلان فرمودند: تا ايشان را محافظت نمايند. چون به شط جيحون رسيدند، در خدمت ركاب بندگان محمودي عبره كردند، بوقت آنچه فرمان شده بود تا پسر سلجوق در كشتي نشيند با اتباع و اشياع [3] خود. ارسلان خان حاجب [4] خراسان بود و بزرگتر بندگان سلطان بود، بخدمت سلطان عرضه داشت: كه اين چه پادشاه ميفرمود از راي صايب [5] بنده را دور مي‌نمايد، كه بدست خود خصمان ملك خود را بر ممالك فرزندان خود استيلا داده است، و بعاقبت پريشاني آن مملكت ازين طايفه باشد. سلطان فرمود كه راي تو چيست؟ ارسلانخان حاجب [6] خراسان گفت: كه راي من آنست: كه جمله را فرمان باشد، تا در كشتي نشانند و غرق كنند، و انگشتان ابهام جمله ببرند، تا بيش تير نتوانند انداخت.
سلطان فرمود: كه ارسلان تو سخت دل مردي! عهد شكستن و بيچاره كشتن كار پادشاهان با حميت و مردان با شهامت نباشد، و قضا را بمردي و عذر رد نتوان كرد. پس چون پسر سلجوق را از جيحون گذرانيدند، فرمان شد تا او را بملتان آوردند، و بنو اعمام و ديگر اتباع او را بديار خراسان
[1] از ترجمه راورتي پيداست كه عبارت چنين بود: مرغ در هوا و آهو در بيدا از تير او. پ: آهو در چرا الخ
[2] اصل: كركرده.
[3] اصل: اشباع
[4] گرديزي: ابو الحرث ارسلان جاذب.
[5] اصل: صايت؟
[6] اصل حاجب خارش.
نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین    جلد : 1  صفحه : 246
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست