بجانب بخارا فرستاد، امير منصور از بخارا چون بشنيد بيرون آمد و به آمل رفت. چون
فايق خاصه به بخارا آمد در سراي امارت، اضطراب بسيار كرد، و بنزديك منصور
پيوست، كه امارت را چرا سراي خالي گذاشتي؟ منصور باز آمد به بخارا و كار
لشكركشي به فايق گذاشت، و در خراسان به بكتوزون [1] لشكركشي گذاشت و
امير محمود بغزنين آمده بود، بضبط ولايات سبكتگين. بكتوزون درين وقت ابو
القاسم سيمجوري را بكشت، به نشاپور مقام كرد، و امير محمود بجانب خراسان از
غزنين لشكر كشيد، بكتوزون دانست: كه طاقت مقاومت محمود ندارد [2]، از
نشاپور روي بحضرت امير منصور نهاد، و امير منصور از بخارا بمرو آمده بود و
فايق با او بود. چون بكتوزون برسيد، منصور را به سرخس دريافت. فايق خاصه و
بكتوزون هر دو با هم اتفاق كردند، تا امير منصور را از امارت خلع كنند. شب [3] دوازدهم ماه صفر سنه تسع و ثمانين و ثلثمائه، امير منصور را از امارت
خلع كردند، و از سرخس بمرو باز آمدند و با هم اتفاق كردند كه ابو الفوارس
عبد الملك نوح را به تخت برادر بنشانند، چنان كردند، و امير ابو الحرث
منصور نوح را ميل كشيد. و مدت ملك او يك [4] سال و هشت ماه بود. و اللّه
الباقي و كل شيء هالك.
الحادي عشر عبد الملك بن نوح
چون امير عبد الملك بن نوح را به تخت نشاندند، و امير محمود به بلخ
رسيده بود خاصه او را ازين حادثه خبر داد [5]، به انتقام امير منصور بدر
مرو آمد و رسل در ميان كردند، با محمود صلح افتاد، بران جمله كه هرات و
بلخ امير محمود را باشد، و نشابور و مرو ايشان را. امير محمود بازگشت در
روز سه شنبه بيست و ششم ماه جمادي الاولي سنه تسع و ثمانين و ثلث مائه [6].
[1] اصل: بمكنورون. ب بمنكنوزن. گرديزي و راورتي مانند متن. [2] در متن نيارد و بالاي آن ندارد نوشته شده [3] گرديزي: روز چهارشنبه 12 صفر [4] اصل وپ: نه سال، راوتي: مانند متن [5] اصل: دادند. [6] اصل: ثمانين و مائتين و ثلث مائه.