چون
امير نوح بطوس توقف كرد، سبكتگين امير محمود را بحضرت فرستاد و لشكركشي
نازد محمود شد، و سيف الدولت شد، و نشاپور بدو دادند به ايالت. بعد از آن
امير نوح منصور به بخارا باز رفت، و بلخ و هرات و نشاپور و ولايت خراسان
امير سبكتگين به پسرش امير محمود بازگذاشت. و محمود به نشاپور مقام كرد، و
ابي علي سيمجور از گرگان در ربيع الاول سنه خمس و ثمانين و ثلثمائه بر
عزيمت قهر محمود به نشاپور آمد، و اهل شهر با او يار شدند، محمود بعد از
مبارزت و جنگ بسيار منهزم شد، كه با او اندك عددي بود، و به هرات باز آمد، و
ابو علي سيمجور در نشاپور آمد، و سبكتگين با لشكرهاي بسيار روي بدان طرف
نهاد، و ابو علي بجانب طوس آمد، و آنجا هم مصاف افتاد، و جنگ سخت و قتال
شگرف كردند، و امير محمود از پس پشت ابو علي درآمد، و مصاف او بر دريد.
فايق با او منهزم شد و به بخارا رفت و محبوس گشت و وفات يافت. و امير
سبكتگين به بلخ رفت و مقام كرد، و امير محمود به نشاپور باز آمد. پس امير
نوح روز جمعه سيزدهم ماه رجب سنه سبع و ثمانين به رحمت حق پيوست، و امير
سبكتگين هم درين سال برحمت حق پيوست و مدت ملك او [1] بيست و يك سال بود
[2]. و السلام.
العاشر منصور بن نوح
امير نوح منصور پسر خود امير منصور را ولي عهد كرده بود، چون او برحمت
حق پيوست، امير منصور بتخت پدر بنشست و لشكركشي خود حواله فايق خاصه كرد و
ابو منصور عزيز را كه از خوف امير سبكتگين بگريخته بود به اسپيجاب رفته، او
را باز آورد، و او در وقت باز آمدن بايلك خان استعانت كرده بود، تا
مخالفان امير منصور را قهر كند. چون بدر سمرقند رسيد، امير منصور بن عزير
را بگرفت و فايق خاصه در اين وقت بسمرقند بود، ايلك خان او را طلب كرد، و
با لشكري