و
چون متوكل بر دست تركان شهادت يافت، المستنصر بنشست، مدت شش ماه، و بعد از
آن المستعين باللّه در شهور سنه ثمان و اربعين و مائتين عهد و لواء فرستاد
طاهر عبد اللّه را. و امير طاهر هم درين سال برحمت حق پيوست. رحمة اللّه و علي جميع المسلمين و المسلمات.
الخامس محمد بن طاهر
امير محمد طاهر به ادب و شعر و فضل موصوف بود، به لهو و عشرت حريص و
ايالت طبرستان بعم خود سليمان بن عبد اللّه بن طاهر داده بود. در شهور سنه
احدي و خمسين و مائتين امير حسن [1] بن زيد العلوي در طبرستان خروج كرد و
او سيد و اديب [2] و فاضل و شاعر بود. و بلاد ديلم و گيلان كه دار كفر
بود بكشاد، و اهل آن بلاد بر دست وي اسلام آوردند، از آنجا لشكر بسيار آورد
بطبرستان، و سليمان بن عبد اللّه طاهر از پيش او منهزم شد، به ري رفت، و
از ري به بغداد آمد، و قايد شرطه [3] بغداد گشت، و يعقوب ليث در اين وقت
از سيستان خروج كرده بود، و بعضي از جروم [4] و زاولستان گرفته، و بر
خراسان استيلا آورده در شهور سنه تسع و خمسين و مائتين قصد كرد، و سبب آن
بود: كه خصمان او از بلاد نيمروز چنانچه احمد و فضل برادران عبد اللّه سجزي
[5] به امان محمد طاهر آمده بودند و يعقوب ليث ايشان را از امير محمد
طاهر در خواست ميكرد و او باز نميداد. چون يعقوب ليث قصد نيشاپور كرد و
نزديك رسيد، احمد و فضل سجزي بدر سراي امير محمد طاهر آمدند تا او را از
آمدن يعقوب ليث اعلام دهند حاجب ايشان را گفت: امير چون خفته است فرصت
نيست، ايشان باز گشتند و گفتند: كسي ميبايد كه امير را بيدار كند! چون باز
گشتند، بنزديك عبد اللّه صالح سجزي آمدند، و آن حال كه رفته بود اعلام
دادند. عبد اللّه سجزي دانست: كه امير محمد طاهر را غفلت دريافته است و دولتش
[1] اصل: حسن. جمهور: حسن [2] اصل: و ادب [3] اصل: فايده شريله. پ: فايده شرط. باستناد اين عبارت ابن خلدون (ج 3-
295) اصلاح شد: و ولاه علي العراق و الشرطه شرطه بمعني مقدمه الجيش است
(منجد) راورتي: تايد ناحيه.DISTRICT [4] صل وپ حروم (ر: 15) [5] اصل: سنجري پ: بحري و سنجري. ولي بقرار گرديزي (ص 7) و طبري (ج 3) و الكامل (ج 7) و رورتي (1: 16) عبد اللّه صالح سجزي.