سالها
آرام گرفت، چنانچه هيچ لشكر بموضعي نبرد و غزوي نكرد و خلق ممالك او را در
زبان گرفتند، و موثبان لقب نهادند، و معني موثبان [1] نشيننده باشد. چون
طعنه خلق و مملكت [2] و اقرباء در حق او بسيار شد، او را خشم آمد، روي
به لشكر كشي آورد، و از راه آذربايگان به تركستان و تبت رفت، و فوجي از
لشكر عرب اينجا بنشاند، چنانچه از نسل ايشان در زمين ترك تا بدين وقت باقي
است، و از تبت بزمين چين رفت، و آن مملكت را غارت كرد، و غنايم بسيار بدست
آورد، و بازگشت، بملك خود باز آمد و در گذشت و اللّه اعلم [3].
الحادي عشر ملك كليكرب [4]
بن تبع الاكبر. بعد از پدر خود پادشاه شد، و ممالك يمن و مغرب در ضبط
آورد و عدل كرد، و در روزگار او كاري نرفت، كه ذكر را شايد [5] و مدت
ملك او سي و پنج سال بود. و السلام علي من اتبع الهدي.
الثاني عشر تبع الاوسط
اين [6] تبع پسر ملك كليكرب بود، بعد از پدر بتخت نشست، نام او سعد
بود و كنيت او ابو كرب [7] بود. مردي عالم و دانا بود، و در علم نجوم
رنج تمام برده، و هر كاري كه كردي از مصالح ملكي و سفر و غزوات همه بنابر
طالع اختيار كردي، و دران شيوه مهارت تمام داشت، و از يمن لشكر عرب و حمير
را به اطراف مغرب و مشرق برد، و ممالك هند را و ممالك روم را بزد، و غزو
ايشان بكرد و او بتپرست بود، و جمله يمن و عرب بردين او بودند، مگر حوالي
مدينه كه همه جهودان بودند و (بر) دين موسي عليه السّلام. ايشان از پيش بخت
نصر گريخته از شام آمده بودند و بحوالي مدينه ساكن شده، چون تبع بر زمين
حجاز بگذشت. مكه را زيارت كرد، و كعبه را جامه كرد از ديبا و بمدينه آمد و
جنگ آغاز نهاد، مدينه را محاصره كرد، و آن حرب مدت يك ماه بداشت. اهل مدينه
هر شب خروارها خرما به لشكر گاه تبع
[1] طبري: عمرو بن تبع هذا يدعي موثبان لانه و ثب علي اخيه حسان. [2] از (او را) تا مملكت در (پ) نيست [3] راورتي: مدت ملك او 160 سال. [4] اصل: ملك بكرب، راورتي: ملكيرب. مجمل و مسعودي: كليكرب [5] اصل: شايد دران شست و مدت. [6] اصل: ابن [7] كذا، مجمل: ابو كرب اسعد.