الحمد للّه عالم السر و العلن، مقلب الايام و الزمن، و الصلاة علي محمد
المبعوث بالحق كاسر الاصنام و الوثن [2]، و السلام علي آله و اصحابه
الانصار و المهاجرين الي اللّه من الوطن، سادة العرب و الشام و اليمن. و
سلم تسليما كثيرا. اما بعد چنين گويد: عبد الراجئ لطف رباني، عثمان محمد
منهاج الجوزجاني عصمه اللّه تعالي عن الجاني: كه ذكر اين طبقه از تاريخ
مقدسي و تاريخ طبري نقل افتاد بر سبيل ايجاز و اختصار. مقدسي چنين روايت
ميكند: بعد از آنچه تكه [3] قحطان بن عامر بن شالخ بن ارفخشد بن سام بن
نوح به يمن فرود آمد، يعرب قحطان پادشاه شد، و اين يعرب اول كس بود [4]، كه لغت عرب گفت، و اشتقاق زبان عرب از اسم او شد، و بعد ازو در تاريخ
معلوم نيست كه پادشاه كه شد؟ آنگاه يكي ازيشان فرع بن مهنيب بن ايمن [5] از فرزندان هميسع بن حمير در زمان ضحاك، عمالقه را از ديار يمن بيرون
كرد، و داماد افريدون شد و هم ازيشان پادشاه شد: شمر ذي الجناح [6]. و
هم دران عهد مهتر موسي عليه السّلام بيرون آمد، و ملك عجم منوچهر بود، و هم
ازيشان سمرسهنص [7] پادشاه شد، و هم ازيشان ذو يصرع [8] پادشاه شد، و
هم ازيشان دو مرايح [9] پادشاه شد. في الجمله پانزده مرد ازيشان در
سالهاء بسيار پادشاه يمن بودند، تا عهد به حارث رايش شد، كه اول تبابعه يمن
بودند. و اللّه اعلم و السلام.
[1] اصل: تبايعه، ولي تبابعه جمع تبع است كه بقول سهيلي بمعني ملك متبع است زمخشري گويد: قيل لملوك اليمن التبابعة، لانهم يتبعون (ابن خلدون 2: 50) [2] اصل: و الشمس. [3] كذا، ابن فقيه 33: يقطن بن عابر بن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح به يمن فرود آمد، راورتي: قحطان بن عابر بن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح. [4] بود در اصل نيست از (پ) گرفته شد [5] كذا، مجمل ص 153: شمسو بن الاملوك عماليق را از يمن راند، حمزه: شمر بن الاملوك. ابن خلدون (2: 51): عريب بن زهيرا بن ابين بن الهميسع .... [6] اصل: دي الجناح [7] كذا؟ [8] طبري: ذو شرح. مجمل: ذو سرح، يا ذو الصرح ابن خلدون. [9] كذا در اصل وپ.