responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین    جلد : 1  صفحه : 172

مردمان آن سخن را فال بد داشتند، كه نخست بر زبان او تنگي رفت اگر (از) ملوك است (چرا) [1] اين قدر ندانست؟ او را از آن تخت فرود آوردند و معزول كردند.

الحادي عشر فرخزاد

بن خسرو [2] از پيش شيرويه گريخته بود و بحد مغرب نزديك نصيبين رسيده او را طلب كردند و بياوردند و بر تخت نشاندند و پادشاهي بدو سپردند.
چون كار ملك عجم به آخر رسيده بود، و دولت عرب روي به ارتفاع نهاده كلاه پادشاهي بر سر هيچ ملك چست نمي‌آمد. از آنچه عمامه آمده بود، و كار كلاه رفته [3]، و آتشگاه گذشته و هنگام كعبه گشته. چون شش ماه از ملك فرخزاد گذشت او را هم بكشتند. و السلام علي من اتبع الهدي.

الثاني عشر يزد جرد شهريار آخر ملوك العجم‌

بن پرويز، باصطخر فارس بود، محبوس بود، و شانزده سال شده بود و چون او از مادر بزاد، او را پيش (پدر) [4] بردند او را پرويز بستد و بر زمين زد تا مگر بميرد كه منجمان و ارباب اسرار او را آگاهي داده بودند، بدانچه ملك عجم بر يزد جرد شهريار ختم شود. چون او را بر زمين زد نمرد. پرويز گفت:
تقدير خداي بتدبير بنده باطل نگردد. چون حكم چنين خواهد بود، او را به اصطخر فارس محبوس فرمود. درين وقت اكابر عجم او را بياوردند و بر تخت نشاندند، چون چهار سال از ملك او بگذشت، كار عجم ضعيف شد، خلل‌ها در اطراف ممالك ايشان راه يافت.


[1] اصل: ازو چرا ندارد
[2] كذا، طبري (2: 161): فرخزاد خسرو
[3] اصل: كلاه و فتنه و آتشگاه، از (پ) تصحيح شد.
[4] اصل: كلمه پدر ندارد.
نام کتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) نویسنده : سراج جوزجانی، منهاج الدین    جلد : 1  صفحه : 172
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست