بروايت تاريخ طبري با خلق بدخوئي كرد، چنانكه خلق از وي نفرت گرفتند. چون
او را معلوم شد توبه كرد، و با خلق نيكوئي كردن گرفت و ممالك ضبط كرد، و
در وقت رحلت از دنيا فرزند نداشت مگر زن او حامله بود وصيت كرد، كه اگر پسر
آيد او را شاپور نام كنند. ملك عجم شش ماه معطل بود و بي پادشاه. و همگنان
بر قرار ميبودند، تا پسر آمد شاپور نام كردند و تاج از بر گاهواره او
بياويختند. آوردهاند: كه اين هرمز دختر ملكي را بزني كرد، آن دختر او
را دست نداد و (موبد) موبدان [2] را بطلبيد حاضر نبود، پسرش را بپرسيد
(فرمود [3]: كه هر كه) در پادشاهي عاصي گردد [4]، سزاي او از چه بود؟
گفت: او را ببايد كشت، مگر زن يا ديوانه يا كودك! گفت چه گوئي اندر آنچه
او را كشتن واجب نبود [5]، آن كس كه در كشتن او اشاره كند بر وي چه واجب
آيد؟ گفت: او را ببايد كشت پس موبدان را بكشت. مدت ملك هرمز بن نرسي هفت سال بود و پنج ماه. و اللّه اعلم.
الثامن شاپور ذو الاكتاف
شاپور ذو الاكتاف بن هرمز بن نرسي. شاپور در شكم مادر بود، كه تاج بر
شكم مادرش نهادند و بروايت تاريخ مقدسي: چون از مادر بيامد، وزراء تدبير
ملك او ميكردند تا پنج ساله شد، روزي بر قصر خود بر لب دجله [6] نشسته
بود، غلبه [7] خلق شنيد، گفت كه حال چيست؟ گفتند: خلق بر سر جسر
ميگذرند، از كثرت انبوهي غوغا [8] ميكنند. فرمود: كه دو جسر بايد كرد،
يكي از بهر روندگان، و يكي از بهر آيندگان. تا خلق را زحمت نشود. وزراء از
كياست شاپور خوشدل شدند و ديگر روز تا نماز شام جسر ديگر بساختند. چون
پانزده ساله شد، روي بدفع اعراب آورد، كه در ان مدت او خرد بود و همه ملوك
ترك و روم و عرب را طمع تصرف ممالك عجم افتاده بود، بسيار از
[1] اصل: التاسع. [2] پ: و مويدان را. [3] كلمات بين قوسين در اصل نيست از (پ) گرفته شد [4] اصل كذا. پ: كرد [5] پ: بود. [6] پ: بر لب آب خود طبقات ناصري ج1 157 الثامن شاپور ذو الاكتاف ..... ص : 157 [7] كذا في الاصل وپ: شايد غوغا يا غلغله باشد، زيرا طبري نيز درين موقع كلمات ضوضاء موضحه آورده كه غوغاي مردم باشد در ازدحام. [8] اصل: غلبه. پ: غوغا.