نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 116
حسرت كه بر جگر آدميان مىنهى و اين همه شربت تلخ كه به عالميان مىچشانى هرگز بر كسى رحم مىكنى؟ عزرائيل گفت اى پيغمبر! خداى تعالى رحم را از دل من نزع كرده است مرا در قبض روح بر هيچكس رحم نيست الاّ بر آن غريب ممتحن جدا مانده از شهر و وطن آن ساعت كه خواهم امانت روح از وى استرداد كنم و پنجۀ مطالبۀ در دامن جانش زنم آن بيچاره نداند كه چه در پيش وى آمده از چپ و راست نظر كند نه زن بيند نه فرزند، نه خويش مشاهده نمايد نه پيوند، پدر و مادرى نه كه با ايشان غم دل گويد برادر و خواهرى نى كه با ايشان سر ضمير خود در ميان نهد نه يار مشفقى كه يتيم خود را بدو سفارش نمايد و نه دوست مهربانى كه وصيّتى به جاى آرد در آن ساعت آب حسرت در ديده وى بگردد و قطرهاى چند باران ندامت از سحاب چشم وى بچكد مرا در اين حالت بر او رحم آيد و روح او را از تن او با مدارا قبض كنم.»
هر شب برود ز سينۀ آرام غريب وز شربت غم تلخ، شود كام غريب گويند كه از مرگ بتر نيست غمى شك نيست كز آن بتر بود شام غريب القصّه چون انصار شنيدند كه حضرت پيغمبر فرمود: كه حمزه در اين شهر گريندگان ندارد به خانههاى خويش رفتند و زنان خود گفتند اوّل به خانۀ حمزه عم رسول اللّه رويد و بر وى بگرييد بعد از آن به خانۀ خويش بازآئيد و بر كشتگان خود بگرييد زنان انصار همه به خانۀ حمزه آمدند و تا قريب نيمشب بر او مىگريستند و سيّد عالم (صلى اللّه عليه و آله و سلم) به خواب رفته بود چون بيدار شد آواز گريۀ زنان از خانۀ حمزه شنيد پرسيد كه اين چه آواز است؟ گفتند زنان انصارند كه بر عمّ تو مىگريند آن حضرت فرمود كه خداى خشنود باد از شما و اولاد شما و اولاد اولاد شما.
اى عزيز در قضيه كربلا ملاحظه كن كه حسين و اولاد و اصحاب او غريب بودند و در آن باديه كس نبود كه بر ايشان بگريد لا جرم آسمان بر ايشان به گريست.
و امام محى السّنه [1]در تفسير معالم التنزيل از سدّى رحمه اللّه نقل كرده كه: «چون
[1] -حسين بن مسعود فراء بغوى از علماى شافعى است در سال 516 درگذشت.
نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 116