responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مديريت و فرماندهى در اسلام نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 159

داد كه تاريخ هرگز آن را فراموش نخواهد كرد!

قطعه آهنى را در آتش گذارد؛ هنگامى كه سرخ و گداخته شد نزديك دست برادر برد، ناگهان فريادش بلند شد، و امام عليه السلام فرمود:

«عزاداران بر مرگ تو اشك بريزند، از آتشى كه در برابر قيامت بازيچه‌اى بيش نيست فرياد مى‌زنى و مرا به سوى آتش سوزانى كه خشم خدا آن را برافروخته است مى‌كشانى!» (أَتَئِنُّ مِنْ حَديدَةٍ أَحْماها إِنْسانُها لِلَعِبِهِ وَتَجُرُّنى‌ إلى‌ نارٍ سَجَرَها جَبَّارُها لِغَضَبِهِ!) [1]

آيا در تمام دنيا كسى را سراغ داريد كه در رأس حكومت نيرومند و پهناورى با بيت المال بسيار گسترده‌اى باشد، و در برابر تقاضاى كوچكى از برادرش، اينچنين براى حفظ ضوابط پافشارى كند!

داستان زنى به نام فاطمه از يك قبيله معروف حجاز درعصر پيامبر (قبيله بنى مخزوم) كه دزدى كرده بود و قبيله نيرومندش سخت پافشارى بر عدم اجراى حد داشتند، در تاريخ اسلام معروف است؛ كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بى‌اعتنا به اين رابطه، دستور اجراى حد را در مورد او صادر فرمود؛ سپس افزود: «امّتهاى پيشين به خاطر اين نابود شدند كه وقتى فرد ضعيفى مرتكب خطائى مى‌شد او را مجازات مى‌كردند امّا اگر يكى از اشراف آنها دست به سرقت مى‌زد او را از كيفر معاف مى‌داشتند؛ به خدا سوگند كه اگر فرزند خودم مرتكب چنين گناهى شده بود او را معاف نمى‌كردم!» [2]

و نيز داستان معروف گردن بند را كه يكى از دختران على عليه السلام از خازن بيت المال به عنوان عاريه گرفته بود، و مسأله نزد على عليه السلام روشن شد، خازن بيت المال را سخت‌


[1]- نهج البلاغه، خطبه 244.

[2]- شرح اين ماجرا در كتاب «عدالت و قضاء در اسلام»، صفحه 247 آمده است. آنچه در بالا آمد خلاصه‌اى از آن بود.

نام کتاب : مديريت و فرماندهى در اسلام نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 159
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست