كسى كه حج بجا آورد از گناه پاك مىشود، همانند روزى كه از مادر متولّد شده
است». [2]
و اين بزرگترين موهبت، و برترين افتخار و بالاترين پاداش است.
در اهميّت حج همين بس كه روح انسان در ضمن چند روز از عالم مادّه خارج شده، و
به ملكوت اعلى مىرود. يكى از افسران رده بالاى ارتش كه مدالهاى فراوان روى
سينهاش سنگينى مىكرد، گفت: «وقتى كه به ميقات رسيده، و لباسهاى عادى و معمولى
روزمرّه را از تن بيرون كرده، و دو حوله احرام پوشيدم، احساس سبكى و راحتى عجيبى
كردم»؛ آرى، پس از احرام و يكسان شدن همه انسانها، و به دست فراموشى سپردن كبر و
غرور و خودخواهى و تكبّر و خودبرتربينى، انسان احساس ديگرى پيدا مىكند. در آنجا
علاوه بر خداحافظى با لباسهاى دوختنى و زينتى، موهايت را نيز شانه نمىزنى، از
كِرِم هم استفاده نمىكنى، از همسرت كه بر تو حلال است نيز فاصله مىگيرى، و حتّى
نگاه عاشقانه و همراه با لذّت جنسى به او را ترك مىكنى. آن قدر روحانى و ملكوتى
مىشوى كه آزارت به حشرات هم نخواهد رسيد، يك مورچه هم زير پايت له نمىشود، با
ديگران جرّ و بحث و مجادله و مفاخره نمىكنى، در حرم صيد نمىكنى، گياه حرم را
نمىكَنى، خون از بدنت خارج نمىنمايى، و حتّى قيافهات را در آيينه و هر جسم
صيقلى ديگر به نظاره نمىنشينى. راستى كه آدمى از دنياى پست و مملوّ از پليدى و
زرق و برق، دل
[1]. عوالى اللئالى، ج 1، ص 427، ح
114؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 2