همين وهم و خيال، به پرستش خورشيد مىپردازند. قرآن مجيد در اين زمينه
مىفرمايد: « «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا
تَهْوَى الْأَنْفُسُ»؛ آنان فقط از گمانهاى بى
اساس و هواى نفس پيروى مىكنند». [1] بنابراين، يكى از سرچشمههاى خرافهها، اوهام، خيالها و
پيروى از هواى نفس و شهوتهاست.
ج) توجه نكردن به تمام يك حادثه
گاه حادثهاى رخ مىدهد. انسان بخشى از آن را مىشنود و آن را تا آخر دنبال
نمىكند و همين مطلب باعث پيدايش خرافهاى مىشود. به داستان زير توجّه كنيد:
در روستايى از روستاهاى استان مركزى، حمّامى خزينهاى بود. صبح زود شخصى به
حمّام مىرود. ناگهان موجود پشمالويى مىبيند كه دستانش را به لبه خزينه انداخته و
با دو چشمان براقش به او خيره شده است. ناگهان فريادى مىزند و به سمت حمّامى
مىرود و به او اطّلاع مىدهد كه در داخل حمّام جن ديده است! حمّامى هم وقتى صحنه
را مشاهده مىكند حرف او را تأييد نموده، و خبر كم كم در كلّ روستا منتشر، و به
ژاندارمرى محل مىرسد. يكى از ژاندارمها براى بررسى مسأله به روستا مىآيد و
هنگامى كه صحنه را مىبيند مىگويد: «من يك تير نذر اين موجود كردهام! مردم او را
از اين كار نهى كرده، و از عاقبت درگير شدن با اجنه برحذر مىدارند. امّا مأمور
ژاندارمرى كه گوشش به اين حرفها بدهكار نبوده تير را رها مىكند، و آن موجود به
داخل خزينه حمّام مىغلطد و در ميان آبها مىافتد. يك مرتبه ديدند، شخصى به سراغ
آنها مىآيد و مىگويد: گوسفند پشمالو و چاق و چلهاى داشتم گم شده، شما آن را
نديدهايد؟