« «قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ
يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى»؛ (موسى) گفت: «شما اوّل بيفكنيد!» در اين هنگام طنابها و عصاهاى آنان بر اثر
سحرشان چنان به نظر مىرسيد كه حركت مىكنند!».
اين كه مىفرمايد: «مردم به نظرشان مىرسيد كه حركت مىكنند» يعنى نوعى چشم
بندى و تردستى بود. به هر حال، مردم وحشت كرده و ساحران و فرعونيان مست شادى و
خوشحالى شده، و تصوّر كردند پيروز شدهاند. اكنون نوبت موسى عليه السلام است، بايد
ديد كه موسى چه مىكند؟
« «وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا
هِىَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ»؛ (ما) به موسى
وحى كرديم كه: «عصاى خود را بيفكن». ناگهان (به صورت مار عظيمى درآمد كه) و وسايل
دروغين آنها را به سرعت بلعيد». [1]
شادى فرعونيان دوامى نداشت، عصاى موسى عليه السلام تبديل به مار بزرگى شد، و
تمام ريسمانها و عصاهاى ساحران را بلعيد. در اينجا بود كه حق آشكار گشت، و
تردستى و چشم بندى ساحران باطل شد. ساحران با پى بردن به حقيقت، بى اختيار به سجده
افتاده و به خداى حضرت موسى و هارون ايمان آوردند. آنها به خوبى درك كردند كه حضرت
موسى ساحر نيست و آنچه او انجام داده معجزهاى از ناحيه خداوند است. اهل خبره
مسائل را زودتر درك كرده و تشخيص مىدهند، لذا مىگويند در مسايلى كه تخصّصى
نداريد به متخصّص آن مراجعه كنيد و ساحرانِ متخصّص تشخيص دهنده سحر از حقيقت
بودند، و لذا اقرار كردند كه حق با حضرت موسى عليه السلام است.
نتيجه اين كه سحر و جادو اجمالًا و به شكلى كه در بالا گفته شد حقيقت دارد،
امّا آنچه كه غالب مردم خيال مىكنند سحر است، در حقيقت سحر نيست.