نام کتاب : خدا را چگونه بشناسيم نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 117
دزد جبرى مسلك و باغبان هوشيار!
در داستانهاى گذشتگان پندهاى فراوانى وجود دارد كه گاه در يك مسئله علمى نيز
استفاده از آنها بهتر از هر دليل عقلى موضوع را روشن و واضح مى كند. براى مجسم
ساختن «قضاوت وجدان و فطرت» داستانى از گذشتگان به ما رسيده كه نقل آن خالى از
لطف نخواهد بود.
مى گويند: روزى باغبانى وارد باغى شد و ديد شخص ناشناسى داخل باغ شده و به
ميوهها حمله كرده است و مانند يورش گرگ به گوسفندان بىشبان، او هم سخت مشغول
چيدن ميوههاست.
صاحب باغ از ديدن چنين وضعيتى عصبانى شده و فرياد زد: «با اجازه چه كسى وارد
باغ شدهاى؟» دزد كه از طرفداران مكتب جبر بود با كمال خونسردى گفت: بنده خدا! به
خواست خدا! در باغى كه خدا آفريده وارد شده و به اراده و مشيت خدا و بدون آنكه از
خود اختيارى داشته باشد از ميوههاى آن باغ مى چيند.
باغبان باهوش كه از چنين دليل و منطقى سخت عصبانى شده بود دزد را گرفت و محكم
به تنه درختى بست، سپس چند تركه آبدار از درخت كند و به جان دزد افتاد. فرياد دزد
بلند شد و گفت: آخر بىانصاف چرا اين طور مى زنى؟ باغبان گفت: بنده خدا، به خواست
خدا، دزد خدا را به درخت خدا بسته و به اراده و مشيت خدا بدون آن كه از خود
اختيارى داشته باشد او را مى زند! 54
نام کتاب : خدا را چگونه بشناسيم نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 117